سناریو [درخواستی]
سناریو [درخواستی]
وقتی باهم میرید مسافرت
سوبین:بریا اولین بار استرس داشت همش به خودش میگفت باید بهش خوشبگزره نباید ناراحتش کنم معلوم بودناش میکنه خوشحال نگهت داره برعکس همیشه قربون صدقت میرفت سیع میکرد رمانتیک رفتار کنه
.
.
یونجون:همش ازت میپرسید لباس مناسب برداشتی؟هواشناسی گفته هوا قراره سرد بشه .... از این که میتونست پیشت باشه خوشحال بود وقتی باهاش حرف میزدی با لبخند بهت گوش میداد
.
.
بومگیو:چون کشور قریب بود همش دستت رو میگرف
این اولین مسافرت دونفرستون بود به خاطر همین همش سیع میکرد از گوشی کار دور بمونه تا خوشحالت کنه
.
.
تهیون:میخندید سربه سرت میزاشت میدونست چی خوشحالت میکنه تلاش میکرد انجامش بده کلا حواسش به تو بود نمیزاشت یه دقیقه از جلو چشمش دور بشی
.
.
کای:یه پسر کیوت شیطون شده بود همش تلاش میکرد خوشحالت کنه همش باهات میرفت جاهای دیدنی بغلت میکرد باهات میرفت خرید
وقتی باهم میرید مسافرت
سوبین:بریا اولین بار استرس داشت همش به خودش میگفت باید بهش خوشبگزره نباید ناراحتش کنم معلوم بودناش میکنه خوشحال نگهت داره برعکس همیشه قربون صدقت میرفت سیع میکرد رمانتیک رفتار کنه
.
.
یونجون:همش ازت میپرسید لباس مناسب برداشتی؟هواشناسی گفته هوا قراره سرد بشه .... از این که میتونست پیشت باشه خوشحال بود وقتی باهاش حرف میزدی با لبخند بهت گوش میداد
.
.
بومگیو:چون کشور قریب بود همش دستت رو میگرف
این اولین مسافرت دونفرستون بود به خاطر همین همش سیع میکرد از گوشی کار دور بمونه تا خوشحالت کنه
.
.
تهیون:میخندید سربه سرت میزاشت میدونست چی خوشحالت میکنه تلاش میکرد انجامش بده کلا حواسش به تو بود نمیزاشت یه دقیقه از جلو چشمش دور بشی
.
.
کای:یه پسر کیوت شیطون شده بود همش تلاش میکرد خوشحالت کنه همش باهات میرفت جاهای دیدنی بغلت میکرد باهات میرفت خرید
۱۲.۰k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.