پارت ۱۰
پارت ۱۰
جیمین: اوممم بیبی گرل عجب بدنی داری ها
ات: ددی برو بیرون
جیمین: خودت داری میگی ددی جیمین به ات نزدیک میشه و ات میچسبه به دیوار و باهم کیص میرن جیمین روی گردن ات کیص میکنه و بعد کار های اهم اهم میکنن
یک سال از مرگ ات میگذره و جیمین از اون روز افسردگی شدیدی گرفته
قضیه مرگ ات: ات حامله بود و وقت زایمانش بود
ات: جیمین
جیمین: جان جیمین
ات: دستمو بگیر
جیمین: چشم و یه بوس کوتاه از لب ات میگیره که دکتر میاد تو
دکتر: وقته زایمانه
ات: باشه
جیمین: ات مواظب خودت باشیاا
ات: چشم
ات زایمان میکنه
جیمین: آقای دکتر زن و بچم خوبن
دکتر: متاسفم آقای پارک ولی اونا م...مردن
جیمین: چ...چی و بدون هیچ حرفی میاد خونه
انصافن پارت بعدو فردا میزارمم:)
جیمین: اوممم بیبی گرل عجب بدنی داری ها
ات: ددی برو بیرون
جیمین: خودت داری میگی ددی جیمین به ات نزدیک میشه و ات میچسبه به دیوار و باهم کیص میرن جیمین روی گردن ات کیص میکنه و بعد کار های اهم اهم میکنن
یک سال از مرگ ات میگذره و جیمین از اون روز افسردگی شدیدی گرفته
قضیه مرگ ات: ات حامله بود و وقت زایمانش بود
ات: جیمین
جیمین: جان جیمین
ات: دستمو بگیر
جیمین: چشم و یه بوس کوتاه از لب ات میگیره که دکتر میاد تو
دکتر: وقته زایمانه
ات: باشه
جیمین: ات مواظب خودت باشیاا
ات: چشم
ات زایمان میکنه
جیمین: آقای دکتر زن و بچم خوبن
دکتر: متاسفم آقای پارک ولی اونا م...مردن
جیمین: چ...چی و بدون هیچ حرفی میاد خونه
انصافن پارت بعدو فردا میزارمم:)
۷.۰k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.