منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:65
#جونگکوک
یه حسی بهم میگفت نباید طلاق بگیریم نمیخاستم ازش دور بمونم بهش عادت کرده بودم و برام مهم بود.
خیلی منتظر موندم ولی بیرون نیومد رفتم داخل اتاق و لباساشو روی زمین دیدم چند دقیقه هم منتظر موندم ولی بیرون نیومد صبرم لـ...ب ریز شده بود دیگه برام مهم نبود لباس تنش باشه یا نه میدونستم اون دختر نمیتونه روم تاثیر بزاره.
در حموم رو باز کردم که با دیدن بـ..دنش داغ کردم سعی کردم جلوی خودمو بگیرم ات دختری بود که خودشو نشونم نده ولی امروز بدون هیچ واکنشی زیر دوش نگاهم میکرد بزور نگاهمو از تنش گرفتم و به چشاش دوختم.
پامو توی حموم گذاشتم که جریان اب سرد حموم رو توی پاهام حس کردم.
درو قفل کردم و سمتش رفتم اب رو بستم و حوله رو برداشتم و دورش پیچیدم تو بغـ...لم کشیدمش و موهاشو نوازش کردم
جونگکوک:چرا اینکارو کردی؟ الان سرما میخوری
ات: ب... برو بیر... بیرون
رو صندلی نشوندمش و لباسامو در اوردم روشو ازم گرفت و به زمین دوخت باکسرمو در نیاوردم وان رو پر کردم و حوله رو از تنش در اوردم دوباره داغ کردم دلم میخاستش دلم میخاست یبارم که شده حسش کنم.
بلندش کردم و توی وان گذاشتمش
منم کنارش نشستم و بغـ...لش کردم برخورد تن لختش بهم تحـ..ریکم کرده بود بی اختیار شروع کردم به لمس بـ...دنش که دستمو پس زد
ات: چ... چیکار میکنی؟
جونگکوک: بهت نیاز دارم.
ات:منو اوردی تو این خونه که نیازاتو برطرف کنی؟
سرمو پایین انداختم راست میگفت وقتی بهش حسی نداشتم نباید بهش دست میزدم.
از وان بیرون اومدم و به سمت در رفتم نگاهی بهش انداختم چشاش پر بود.
این بلا رو من سر این دختر معصوم اورده بودم دختری که شر و شیطون بود دختری که یه دانشگاه ازش حساب میبردن رو من افسرده کردم.
شاید یه راه حلی بود تا خوشحالش کنم من به ات لجباز و زبون دراز عادت کرده بودم اکه فردا طلاق میگرفتیم دیگه هیچ وقت نمیدیدمش باید از حسم مطمئن میشدم نمیدونستم عاشقشم یانه.
فقط دلم نمیخاست از دستش بدم برام مهم بود خیلی مهم بود.
از حموم بیرون زدم و لباسامو عوض کردم...
پارت:65
#جونگکوک
یه حسی بهم میگفت نباید طلاق بگیریم نمیخاستم ازش دور بمونم بهش عادت کرده بودم و برام مهم بود.
خیلی منتظر موندم ولی بیرون نیومد رفتم داخل اتاق و لباساشو روی زمین دیدم چند دقیقه هم منتظر موندم ولی بیرون نیومد صبرم لـ...ب ریز شده بود دیگه برام مهم نبود لباس تنش باشه یا نه میدونستم اون دختر نمیتونه روم تاثیر بزاره.
در حموم رو باز کردم که با دیدن بـ..دنش داغ کردم سعی کردم جلوی خودمو بگیرم ات دختری بود که خودشو نشونم نده ولی امروز بدون هیچ واکنشی زیر دوش نگاهم میکرد بزور نگاهمو از تنش گرفتم و به چشاش دوختم.
پامو توی حموم گذاشتم که جریان اب سرد حموم رو توی پاهام حس کردم.
درو قفل کردم و سمتش رفتم اب رو بستم و حوله رو برداشتم و دورش پیچیدم تو بغـ...لم کشیدمش و موهاشو نوازش کردم
جونگکوک:چرا اینکارو کردی؟ الان سرما میخوری
ات: ب... برو بیر... بیرون
رو صندلی نشوندمش و لباسامو در اوردم روشو ازم گرفت و به زمین دوخت باکسرمو در نیاوردم وان رو پر کردم و حوله رو از تنش در اوردم دوباره داغ کردم دلم میخاستش دلم میخاست یبارم که شده حسش کنم.
بلندش کردم و توی وان گذاشتمش
منم کنارش نشستم و بغـ...لش کردم برخورد تن لختش بهم تحـ..ریکم کرده بود بی اختیار شروع کردم به لمس بـ...دنش که دستمو پس زد
ات: چ... چیکار میکنی؟
جونگکوک: بهت نیاز دارم.
ات:منو اوردی تو این خونه که نیازاتو برطرف کنی؟
سرمو پایین انداختم راست میگفت وقتی بهش حسی نداشتم نباید بهش دست میزدم.
از وان بیرون اومدم و به سمت در رفتم نگاهی بهش انداختم چشاش پر بود.
این بلا رو من سر این دختر معصوم اورده بودم دختری که شر و شیطون بود دختری که یه دانشگاه ازش حساب میبردن رو من افسرده کردم.
شاید یه راه حلی بود تا خوشحالش کنم من به ات لجباز و زبون دراز عادت کرده بودم اکه فردا طلاق میگرفتیم دیگه هیچ وقت نمیدیدمش باید از حسم مطمئن میشدم نمیدونستم عاشقشم یانه.
فقط دلم نمیخاست از دستش بدم برام مهم بود خیلی مهم بود.
از حموم بیرون زدم و لباسامو عوض کردم...
۱۶.۱k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.