*love story*PT35

یکم که دقت کردم دیدم نفس نمیکشه که چشمم خورد به قرصای زیر تخت...برشون داشتم دستام داشت میلرزید...نتونستم خودمو کنترل کنم و بلند بلند گریه میکردم...
*نامجون ویو*
توی اشپزخونه بودم که صدای گریه های ا/ت به گوشم رسید با دو رفتم طبقه ی بالا و دیدم که توی اتاق هه سوعه نشسته کنار تخت و داره گریه میکنه رفتم سمتش و بغلش کردم و گفتم
-ا/ت...ا/ت
براید بغلش کردم و بردمش توی حال نشوندمش روی مبل
-ا/ت...ا/ت...ا/ت(داد)
اونقدری بهم جواب نداد که مجبور شدم بهش سیلی بزنم سیلی رو ه زدم به حرف اومد
-ا/ت چرا داری گریه میکنی...
+ه...هه...س...س...سوو. خود...ک.ک.کشی کرده(گریه)
-ج...جدی!
+هوم(گریه)
وقتی اینحرفو زد انگار دنیا رو سرم خراب شد...فقط دلم میخواست او پسره رو ببینم خدا میدونه که چه بلایی سرش میارم...
-ا/ت لباساتو عوض کن که بریم مدرسه
+ب...باشه
رفتم و اماده شدیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت مدرسه ی هه سو توی راه ا/ت ساکت بود و فقط اروم اروم گریه میکرد...وقتی رسیدیم مدرسه زنگ طفریح بود داشتیم یمرفتیم سمت دفتر مدیر که دوست صمیمی هه سو.لیسا اومد سمتمون
لیسا:سلام...هه سو چرا امروز نیومده؟
+خ...خود...کشی...کرد...
لیسا:چطور؟اصلا چرا؟
-یه پسری هست که اذیتش میکرده
لیسا:وایسین نکنه به خاطره...پارک هیونمین خودکشی کرده...اخه اون همیشه اذیتش میکرد و بهش ازار جن*سی میرسوند
+فک کنم...
-ممنون که اسم وفامیلشو بهمون دادی...فقط لطفا کسی خبردار نشه فعلا
وارد دفتر مدیر شدیم درو بستم و رفتم سمت مدیر
-مرتیکه ی عوضی اخه تو چطور مدیری هستی؟
مدیر:اقای کیم...اروم باشید
-چطور اروم باشم...هااا وقتی دخترم خودکشی کرده اونم فقط به خاطر یکی از دانش اموزای تو اخه تو چطور مدیری هستی که روی دانش اموزاش کنترل نداره(داد)
مدیر:خب اروم باشید من بفهمم چی شده
-دختر من کیم هه سو به خاطر یه پسر عوضی به اسم پارک هیونمین خودکشی کرده و فقط به خاطر این که به اون ازار جنسی میرسونده...من قابلیت دارم هم از شما شکایت کنم هم از خانواده ی اون پسر
مدیر:اگر بخوای من میتونم باخانوادش تماس بگیرم
-که چی بشه هاا...
نزدیک بود مدیر و بزنم که /ت منو گرفت مدیر به خانواده ی اون پسر زنگ زد و گفت ه بیان مدرسه
یه نیم سعت که گذشت اومدن توی دفتر مدیر درو بست و گفت
مدیر:خب اقای پارک پسر شما یه باعث خودکشی دختر خانواده ی کیم شده جوابی دارین؟
ا/پارک:پسر من!!
-بله پسر شما...
خ/پارک:اما هیونمین من خیلی بی گناهه...
مبایل هه سو رو برداشتم و جلوشون گرفتم و گفتم
-نکنه اینارو من نوشتم؟
خ/پارک:شاهد میخوام
+من الان میام
ا/ت رفت بیرون و بعد از چند مین با لیسا اومدن تو
لیسا:خب من الان حقیقت رو میگمو میرم...هیونمین فقط وانمود میکرد که هه سو رو دوست داره.و فقط فقط برای برطرف کردن نیاز جنسیش به هه سو تجاوز میکرد و اذیتش میکرد...من خودم با چشمای خودم دیدم که چند بار به زور به هه سو دست زده و ذیتش کرده...و خب چتا رو هم که خودتون خوندین...درواقع هیونمین یه قاتله
-حالا چطور؟
خ/پارک:خب هیونمین کار بدی کرده...
-کار بد و وقتی میگن که قابل درست کردن باشه نه وقتی که هیچی مثل قبلش نمیشه...
آ/پارک:خب ما تموم ایاب و زهاب مراسمش رو میدیم...
مدیر:خوبه ولی باید دادگاه تشکیل بشه...من با وکیل هماهنگ میکنم و زمانشو بهتون خبر میدم...
-ممنون
+م...ممنون
بدون خداحافظی از دفتر اومدیم بیرون که هیومین دیدمون اومد سمتمون و گفت
هیونمین:سلام اقای کیم...هه سو چرا امروز نیومد
یقشو گرفتم و گفتم
-به خاطر توعه عوضی خودکشی کرد...حتما میخواستی امروزم بیاد که تو دوباره بهش تجاوز کنی و اذیتش کنی نه؟
هیونمین:چ...چ...چی؟
لیسا:عوضی مگه نمیفهمی اونقدری که تو اذیتش کردی خودکشی کرد...
هیونمین:ولی...
-ولی نداره...فقط امیدوارم که دانش امروز دیگه ای بخاطر تو خودکشی نکنه
ولش کردم و از لیسا خداحافظی کردیم و رفتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه توی راه ا/ت گریه میکرد...
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل نامجون)
اسلاید چهارم(هه سو که بزرگ شده)
اسلاید پنجم(دوست هه سو لیسا)
اسلاید ششم(هیونمین)
دیدگاه ها (۴)

این متنو کپی کن و اسمتو جزو اسمای زیر بزار و منتشر کن یهاین ...

*love story*PT36

*love story*PT34

*love story*PT33

"سرنوشت "p,32..ویو بعد از شام ا/ت *.بعد از شام جیمین با ماشی...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۸

"سرنوشت "p,30...۱۰ مین بعد ....ماشین جیهوپ جلوی کلبه ی چوبی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط