تهیونگ زخم یجی رو دید

تهیونگ زخم یجی رو دید
_این چیه زخمی شدی(نگران)
+نه...توی یکی از ماموریت های قبلیم شد
_چرا نگفتی بم
+اخه دیگ داره خوب میشه(ارواح عمت)
هیچ اتفاقی نیوفتاد خوابیدن(ذهناتون کثیفه🤣)
((پارت قبلیم شعر گفتم))

ساعت 6 نیم ظهر بود
با حس خفه گی بلند شدم دیدم تهیونگ ی پاشو انداخته سرشم رو قفسه سینم بود
اروم سرشو بلد کردم گذاشتم رو بالشت
رفتم حموم دوش گرفتم
اومدم بیرون دیدم تهیونگ بیدار شده با چشمای پر از خواب اومد بغلم کرد
_ساعت چنده
+شیش نیم
_بریم بیرون
+ها...الان
_اره میخام ی جایی ببرمت
+باشه
تهیونگ بوسه ای رو لب یجی گذاشت رف حموم
یجی رف بالا ببینم اینا زندن یا نه
دیدم هر سه تا غش خوابن بیدارشون نکردم
واقعا اگ این سه تا نبودن هیچ وقت نمیتونستم:)
رفتم پایین براشون پاستا درس کردم چون میدونستم بیدار بشن گشنن
که یهو ته از پشت بغلم کرد
_بیب چیکار میکنی ما ک قراره بریم بیرون
+اره برا اون سه تا پختم
_همممم...میگم این مزاحمارو چیکار کنیم😂
+یاااا تهیونگگگگگ
_شوخییی میکنممم😂😔
_حاضرشو بریم
+خو نمیگی کجا
_نه برو (نیشخند)
+خدا رحم کنه فقط دارمون نزنی
_یااااا
+(خنده)


ی سلامی هم به اون ادمایی ک نه لایک میکنن نه کامنت میزازن مرسی ک با سکوتتون شرمندم میکنید💔💀

#وانشات #فیکشن #تهیونگ #بی_تی_اس