ادامه داستان

ادامه داستان

پارت 39

جونگ کوک: آره شب

یونا: اوکی

*شب*

یونا لباسشو پوشید آریششو و کرد و رفت پیش جونگ کوک

(جونگ کوک هیچی نمیگفت فقط به یونا خیره شده بود)

یونا: چیه بد شده

جونگ کوک: ن. نه

یونا: پس چرا اینجوری نگام میکنی و حرفی نمیزنی

جونگ کوک: فقط از این همه زیبایی زبونم قاصره وایی چه خوشگل شدی اما یکم بازه ها

یونا: ولی خوشگله

جونگ کوک: باشه حالا بیا بریم

یونا و جونگ کوک سوار ماشین شدن

جونگ کوک دستشو گذاشت روی پاهای یونا

یونا: اینجوری نکن بدم میاد

جونگ کوک: چرا

یونا: یجوریم میشه

*جونگ کوک توی گوش یونا یک چیزی گفت که باعث شد یونا صورتش سرخ بشه*

جونگ کوک میخنده

یونا: ایی اینجوری نکننن

*رسیدن به مهمونی و رفتن داخل *

جونگ کوک: سلام بچه ها چیکارا میکنین

تهیونگ: سلام داداش چطورییی

جونگ کوک: خوبم

شوگا: یونا خیلی خوشگل شدیاا

یونا: مرسی شوگا

شوگا: قابلی نداره

(الا وسط حرف زدن یونا و شوگا پرید)

الا: شوگولی من خوشگل شدم (با عشوه)

شوگا: نه

یونا میخنده

الا: چته دختره ی لوس چرا میخندی

یونا: ببخشید

الا: تو زن جونگ کوکی منی

یونا: آره مشکلی داری

الا: آره تو رو چه به جونگ کوکی من دختره ی زشت میدونی من دوست دختره قبلی جونگ کوکم

یونا: چیی

الا: آره جونگ کوک هنوزم منو دوست داره

جونگ کوک: یونا عشقم چیکار میکنی

یونا: تو دوست دختر داشتی(آروم)

جونگ کوک: آره ولی مال چند سال پیشه وقتی که تازه میخواستم آیدل بشم

یونا: ولی گفت که هنوز دوستش داری

جونگ کوک: معلومه که ندارم حسم بهش تموم شده تنها کسی که توی قلبمه تویی عشقم

الا: دروغه

جونگ کوک: چی میگی تو من ازت خوشم نمیاد

الا: پس چرا بهم پیام میدادی

(الا گوشی شو در آورد و عکس چتشو نشون داد)

ادمین(بچها الا داره دروغ میگه جونگ کوک همچین کاری نکرده چته فیکه)

یونا: آخه چرا

جونگ کوک: دروغه من همچین کاری نکردم چته فیکه عشقم

یونا: پس اینکه جلوی منه چیهه جونگ کوک ما تازه ازدواج کردیم چجوری تونستی همچین کاری کنی حداقل بهم میگفتی که اینو دوست داری*با بغض که اینگار گلوشو گرفته بود به زور صحبت میکرد نمیخواست گریه کنه *

جونگ کوک: نه اینجوری نیست

الا: هست دیگه چقدر میخوای عشقمونو انکار کنی*عشوه*

جونگ کوک: خفه شو دختره ی احمق نکبت دوست ندارم من فقط یونا رو دوست دارم دست از تلاش بیجات بردارررر(اعصابانی و عربده کشید)

لطفا حمایت کنید🥺🫠📍🍓🎧🌊

زحمت کشیدمم

برای نیو آرمی های عزیز این فقط یک فیکه و واقعیت نداره و ساخته ذهنه آدمینه حمایت پلیزز🙂💗
دیدگاه ها (۱۳)

مافیاp12سومین: نه(سومین از بغل جونگ کوک در اومد) جونگ کوک: چ...

ادامه داستان پارت40(یونا به خونه رفت و در اتاقشو و قفل کرد و...

مافیاp11جونگ کوک: خب پرنسس... (جونگ کوک به سومین خیلی نزدیک ...

مافیاp10سومین: توو هنوزم جونگ کوک: آره دارلینگ فکر کردی فرام...

یونا :از حرف های کوک ترسیدم که یهو در ماشین باز کرد دستم گرف...

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

دانشگاه وانیلی / فیک تهکوک پارت ۷جونگ کوک : اگه قراره از کسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط