نسبتم با تو...

و در آغاز کلمه‌ای نبود
تا نسبتم را با تو مشخص کند؛
کلمه‌ای
با کسرۀ نسبت به جایی، حتی نامعلوم
یا به مردی
که حتی جیب‌هایش پر از بوی بلیت یکسره باشد

کلمه‌ای
که برحسب تصادف آن را
روزی، جایی، در رمان عاشقانه‌ای شاید دیده‌باشم

آن‌روز هم که دست‌هایم را
رو به مقصد نامعلومی تکان دادم
کلمه‌ای نبود
تا بدانم نام وضعیّت روحی‌ام چیست،
با این‌حال می‌دانستم خداحافظی کلمه‌ای‌ست
که نسبت مرموزی با دست دارد

به خانه برگشتم،
دست‌هایم را شستم،
حالم امّا بهتر نشد.

#لیلا_کردبچه
#آواز_کرگدن
دیدگاه ها (۷)

گاهی "دوستت دارم"...

دم به کله میکوبد وشقیقه اش دو شقه میشودبی آنکه بداندحلقه آتش...

فرض محال

به صداها فکر میکنم...به قداست لحن صدایش...از آخرین باری که ص...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط