فیک دست نیافتنی پارت ۱
فیک دست نیافتنی پارت ۱
از زبان ات
داستان من از جایی شروع میشه که با مافیای کره کیم جئونگ هیون ازدواج کردم بابام معتاد مواد بود و منو بخاطر مواد فروخت چون ازم متنفر بود براش اهمیتی نداشتم بخاطر من بود که مامانم مرد موقع زایمان از دست رفت و پرستار ها هرکاری کردن نتونستن که اونو برگردونن بابامم تقصیری نداشت از اعماق وجود عاشق مامانم بود اما منم چه تقصیری داشتم من خودمم عذاب وجدان داشتم که باعث مرگ مامانم شدم بابام بهم میگفت قاتل و همش منو مقصر می دونست عشق مامانم کورش کرده بود به کلی بیخیال من شده بود که من خودم دلیلی از وجود مامانمم چهرم خیلی شبیه مامانم بود
از اون به کنار که نه مامان داشتم نه بابا وقتی مجبوری با مافیای کره جئونگ هیون ازدواج کردم اولاش اصلا با هم کنار نمی اومدیم انگار به خون هم تشنه بودیم همش با هم دعوا می کردیم ولی بعدها تونستیم باهم کنار بیایم هیچ وقت اون روزی که جلوی چشمام به قتل رسیدو فراموش نمی کنم زندگیه خوب و راحتی داشتیم اما دوام زیادی نیاورد
کیم تهیونگ برادر کوچکتر کیم جئونگ هیون اولین کسی بود که وقتی با جئونگ هیون ازدواج کردم باهام خوب رفتار می کرد و باهام مهربون بود از همون اول مجذوبش شدم ولی نفهمیدم که عاشقش شدم
تهیونگ سه سال ازم بزرگتره من قبل از اینکه تهیونگ وارد زندگیم شه همیشه تنها بودم و با خودم در تنهایی غصه می خوردم اون تنها کسی بود که بهش بیشتر از هرکس دیگه ای اعتماد داشتم نمی دونم تو این مدت متوجه ی احساسی که نسبت بهش داشتم شده یا نه ولی وجودش وجودمو سرشار از عشق می کرد
هرگز نتونستم در قلبمو رو به جئونگ هیون باز کنم و عاشقش بشم مخفیانه تو قلبم تهیونگو دوست داشتم و مجبور بودم هربار این عشقو با خودم به گور ببرم تا کسی متوجه ی احساساتم نشه من تو این دنیا حتی اجازه نداشتم عاشق کسی شم
جئونگ هیون با وجود اینکه یه مافیا بود ولی هرگز بدون اجازم باهام کاری نکرد فقط یک بار برای اینکه جلوی همه ثابت کنه خودش منو به عنوان همسر انتخاب کرده بوسیدم
تهیونگ اولین و آخرین عشق حقیقیه منه بدون اون هیچم تهیونگ جنتلمن رویاهای منه کسی که هر شب تو خواب رویای بودن باهاشو میبینم هر روز هر ساعت هر دقیقه با هر ثانیه به یادشم نمی تونم بهش فکر نکنم بدجوری ذهنمو درگیر عشق یه طرفش کرده
الان یک سال از مرگ جئونگ هیون میگذره با وجود اینکه از اول منو به عنوان همسرش انتخاب نکرد ولی همیشه هرکجا هوامو داشت و نمیزاشت کسی اذیتم کنه بیشتر جایگاه پدر رو برام داشت تا همسر البته برام هیچی کم نزاشت فقط چون ازش خیلی کوچیک تر بودم باهان کاری نکرد وقتی باهاش ازدواج کردم فقط ۱۶ سالم بود و اون ۲۸ سالش بود اما با این حال هنوز خیلی جوون و خوشتیپ بود
از زبان ات
داستان من از جایی شروع میشه که با مافیای کره کیم جئونگ هیون ازدواج کردم بابام معتاد مواد بود و منو بخاطر مواد فروخت چون ازم متنفر بود براش اهمیتی نداشتم بخاطر من بود که مامانم مرد موقع زایمان از دست رفت و پرستار ها هرکاری کردن نتونستن که اونو برگردونن بابامم تقصیری نداشت از اعماق وجود عاشق مامانم بود اما منم چه تقصیری داشتم من خودمم عذاب وجدان داشتم که باعث مرگ مامانم شدم بابام بهم میگفت قاتل و همش منو مقصر می دونست عشق مامانم کورش کرده بود به کلی بیخیال من شده بود که من خودم دلیلی از وجود مامانمم چهرم خیلی شبیه مامانم بود
از اون به کنار که نه مامان داشتم نه بابا وقتی مجبوری با مافیای کره جئونگ هیون ازدواج کردم اولاش اصلا با هم کنار نمی اومدیم انگار به خون هم تشنه بودیم همش با هم دعوا می کردیم ولی بعدها تونستیم باهم کنار بیایم هیچ وقت اون روزی که جلوی چشمام به قتل رسیدو فراموش نمی کنم زندگیه خوب و راحتی داشتیم اما دوام زیادی نیاورد
کیم تهیونگ برادر کوچکتر کیم جئونگ هیون اولین کسی بود که وقتی با جئونگ هیون ازدواج کردم باهام خوب رفتار می کرد و باهام مهربون بود از همون اول مجذوبش شدم ولی نفهمیدم که عاشقش شدم
تهیونگ سه سال ازم بزرگتره من قبل از اینکه تهیونگ وارد زندگیم شه همیشه تنها بودم و با خودم در تنهایی غصه می خوردم اون تنها کسی بود که بهش بیشتر از هرکس دیگه ای اعتماد داشتم نمی دونم تو این مدت متوجه ی احساسی که نسبت بهش داشتم شده یا نه ولی وجودش وجودمو سرشار از عشق می کرد
هرگز نتونستم در قلبمو رو به جئونگ هیون باز کنم و عاشقش بشم مخفیانه تو قلبم تهیونگو دوست داشتم و مجبور بودم هربار این عشقو با خودم به گور ببرم تا کسی متوجه ی احساساتم نشه من تو این دنیا حتی اجازه نداشتم عاشق کسی شم
جئونگ هیون با وجود اینکه یه مافیا بود ولی هرگز بدون اجازم باهام کاری نکرد فقط یک بار برای اینکه جلوی همه ثابت کنه خودش منو به عنوان همسر انتخاب کرده بوسیدم
تهیونگ اولین و آخرین عشق حقیقیه منه بدون اون هیچم تهیونگ جنتلمن رویاهای منه کسی که هر شب تو خواب رویای بودن باهاشو میبینم هر روز هر ساعت هر دقیقه با هر ثانیه به یادشم نمی تونم بهش فکر نکنم بدجوری ذهنمو درگیر عشق یه طرفش کرده
الان یک سال از مرگ جئونگ هیون میگذره با وجود اینکه از اول منو به عنوان همسرش انتخاب نکرد ولی همیشه هرکجا هوامو داشت و نمیزاشت کسی اذیتم کنه بیشتر جایگاه پدر رو برام داشت تا همسر البته برام هیچی کم نزاشت فقط چون ازش خیلی کوچیک تر بودم باهان کاری نکرد وقتی باهاش ازدواج کردم فقط ۱۶ سالم بود و اون ۲۸ سالش بود اما با این حال هنوز خیلی جوون و خوشتیپ بود
۲۵.۱k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.