فیک بخاطر تو پارت ۶
فیک بخاطر تو پارت ۶
از زبان ات
از اتاقم اومدم بیرون ساکت بود از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم
رسیدم شرکت و از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل و مین هوآ رو تو لابی دیدم با لبخند اومد سمتم
مین هوآ: ات قراره برای عکسبرداری بریم سئول اگه عکسبرداری عالی پیش بره و تو این ماه فروش خوبی داشته می تونیم از بقیه ی برند های دیگه اوج بگیریم
برای برند سلین خوشحال بودم اما از اینکه قرار بود برم سئول زیاد مایل نبودم چون خاطره ی خوبی ازش ندارم وقتی فقط ۵ سالم بود مامانم تو دریای سئول غرق شد و بعد از اون دیگه هیچ وقت پامو تو سئول نزاشتم من حتی از اسم دریا هم وحشت زده میشم چون خیلی می ترسم که به سرنوشت مامانم دچار شم
یدفه یاد مامانم افتادم دلم براش خیلی تنگ شده خاطره ی خیلی زیادی ازش به یادگار ندارم چون وقتی که مرد خیلی کوچیک بودم
تو افکارتان غرق شده بودم که با صدای آشنای یه نفر که از پشت سرم می اومد رشته افکارم پاره شد
برگشتم سمتش که دیدم تهیونگه لبخندی بهش زدم
وای این بشر چقدر خوشتیپ و جنتلمنه مگه اصن خوشتیپ تر از اون تو دنیا هست؟
تهیونگ اومد پیشمون و رو به مین هوآ کرد
تهیونگ: خانم مین هوآ شما با من تماس گرفتید که ایده هاتونو برای پروژه بهم نشون بدین الان با خودتون آوردین؟ می خوام برسی شون کنم
مین هوآ: بله آقای کیم همین الان می خواستم بیام به خدمتتون
مین هوآ از کیفش یه فلش درآورد و به تهیونگ داد
مین هوآ: هر چی که لازمه داخل این فلش هست
بعد ازمون خداحافظی کرد و رفت
من و تهیونگ با هم تنها شدیم
تهیونگ عینک دودیش رو برداشت و از سر تا پامو نگاه کرد
تهیونگ: من می خوام قهوه بخورم نظر تو چیه؟ کی خوای با من بیای و یه لیوان قهوه ی داغ با یه کاپ کیک بخوری؟
از اون جایی که من هنوز صبحونه نخورده بودم پیشنهادش رو قبول کردم و با هم رفتیم سمت کافیشاپ شرکت
وقتی رسیدیم من جای میزمون رو انتخاب کردم انتخاب کرد تهیونگ صندلیمو کشید عقب و نشستم و بعد خودش رو به روم نشست و سفارش ها رو داد
بعد از چند دقیقه سفارش هارو آوردن و شروع کردیم به خوردن من تمام مدت زیر چشمی کار های تهیونگ رو زیره نظر می گرفتم از اول تا آخر همین جور محوش شده بودم
تهیونگ سرشو طرفم چرخوند و باهام چشم تو چشم شد به خودم اومدم و برای اینکه ضایع نشده باشم سرمو سریع آوردم پایین و با قهوم بازی کردم
صدای خنده ی تو گلوی تهیونگ رو شنیدم
تهیونگ: وقتی با منی از چی خجالت میکشی؟ وقتی با منی می خوام که با هام راحت باشی
با حرفش سرمو آروم آوردم بالا و به چشماش که به چشمام نگاه می کردم نگاه کردم
ات: پس یعنی می تونم به اسمتون صداتون کنم؟
تهیونگ: هرچی که دوست داری صدام کن لازم نیست باهام رسمی باشی
شرایط پارت بعد
۳۰ لایک
۳۰ کامنت
از زبان ات
از اتاقم اومدم بیرون ساکت بود از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم
رسیدم شرکت و از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل و مین هوآ رو تو لابی دیدم با لبخند اومد سمتم
مین هوآ: ات قراره برای عکسبرداری بریم سئول اگه عکسبرداری عالی پیش بره و تو این ماه فروش خوبی داشته می تونیم از بقیه ی برند های دیگه اوج بگیریم
برای برند سلین خوشحال بودم اما از اینکه قرار بود برم سئول زیاد مایل نبودم چون خاطره ی خوبی ازش ندارم وقتی فقط ۵ سالم بود مامانم تو دریای سئول غرق شد و بعد از اون دیگه هیچ وقت پامو تو سئول نزاشتم من حتی از اسم دریا هم وحشت زده میشم چون خیلی می ترسم که به سرنوشت مامانم دچار شم
یدفه یاد مامانم افتادم دلم براش خیلی تنگ شده خاطره ی خیلی زیادی ازش به یادگار ندارم چون وقتی که مرد خیلی کوچیک بودم
تو افکارتان غرق شده بودم که با صدای آشنای یه نفر که از پشت سرم می اومد رشته افکارم پاره شد
برگشتم سمتش که دیدم تهیونگه لبخندی بهش زدم
وای این بشر چقدر خوشتیپ و جنتلمنه مگه اصن خوشتیپ تر از اون تو دنیا هست؟
تهیونگ اومد پیشمون و رو به مین هوآ کرد
تهیونگ: خانم مین هوآ شما با من تماس گرفتید که ایده هاتونو برای پروژه بهم نشون بدین الان با خودتون آوردین؟ می خوام برسی شون کنم
مین هوآ: بله آقای کیم همین الان می خواستم بیام به خدمتتون
مین هوآ از کیفش یه فلش درآورد و به تهیونگ داد
مین هوآ: هر چی که لازمه داخل این فلش هست
بعد ازمون خداحافظی کرد و رفت
من و تهیونگ با هم تنها شدیم
تهیونگ عینک دودیش رو برداشت و از سر تا پامو نگاه کرد
تهیونگ: من می خوام قهوه بخورم نظر تو چیه؟ کی خوای با من بیای و یه لیوان قهوه ی داغ با یه کاپ کیک بخوری؟
از اون جایی که من هنوز صبحونه نخورده بودم پیشنهادش رو قبول کردم و با هم رفتیم سمت کافیشاپ شرکت
وقتی رسیدیم من جای میزمون رو انتخاب کردم انتخاب کرد تهیونگ صندلیمو کشید عقب و نشستم و بعد خودش رو به روم نشست و سفارش ها رو داد
بعد از چند دقیقه سفارش هارو آوردن و شروع کردیم به خوردن من تمام مدت زیر چشمی کار های تهیونگ رو زیره نظر می گرفتم از اول تا آخر همین جور محوش شده بودم
تهیونگ سرشو طرفم چرخوند و باهام چشم تو چشم شد به خودم اومدم و برای اینکه ضایع نشده باشم سرمو سریع آوردم پایین و با قهوم بازی کردم
صدای خنده ی تو گلوی تهیونگ رو شنیدم
تهیونگ: وقتی با منی از چی خجالت میکشی؟ وقتی با منی می خوام که با هام راحت باشی
با حرفش سرمو آروم آوردم بالا و به چشماش که به چشمام نگاه می کردم نگاه کردم
ات: پس یعنی می تونم به اسمتون صداتون کنم؟
تهیونگ: هرچی که دوست داری صدام کن لازم نیست باهام رسمی باشی
شرایط پارت بعد
۳۰ لایک
۳۰ کامنت
۲۴.۰k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.