PT ۱۶
PT ۱۶
عمارت کوک .....
کوک عصبی بود محموله هایی که فرستاده بود کامیونش رو دزدیدن و بردن کوک:کی این کارو کرده(عربده) جیمین:اونی که رانندش بوده مال عمارت مین بوده کوک:پس کاره مین یونگیه تهیونگ:یه خبر جالب حتما از فرشته مرگ خبر داری کوک:آره کیه نشناسش تهیونگ:مثل اینکه امشب یه مهمونی بالماسکه برگذار کرده که همه مافیاها هستن کوک:میرم به اون مهمونی (پوزخند)
عمارت ا.ت.....
امشب یه مهمونی بالماسکه گرفته بود محض احتیاط که چهره ا.ت معلوم نباشه ساعت شیش بود رفت حموم اومد موهاشو شونه کرد جلو آیینه نشست آرایش کرد یه آرایش لایت و یه رژلب زرشکی زد لباسشو تنش کرد و رفت سمت راه پله ها کم کم مهمونا اومدن و ا.ت ماسکشو زد و آماده شد بره پایین میدونست کوک هم بینشون هست امکان نداره نباشه
ویو کوک
وارد عمارت شدیم واقعا بزرگ بود جمعیت زیادی از مافیاها که من وارد شدم همه تعظیم کردن ولی انتظار نداشتم بعدش اون مین یونگی رو ببینم کوک:جناب مین یونگی:خوش اومدی جئون مشتاق دیدار کوک:همچنین رفتم به سمته دیگه ای که ندیمه یه سینی پر از مشروب و شراب آورد من یکیشو برداشتم که صدایه کفشایه کسی همه رو به طرف پله ها کشوند دختری که به شکل الماس میدرخشید یکی:اون فرشته مرگه میگن انقدر زیباست هیچکس نمیتونه جاشو بگیره همون موقع مین به سمتش رفت یعنی باهم همدستن؟ هوم بهانه خوبیه اگه بتونم بکشمش بار هم میتونم بگیرم
ویو ا.ت
با چشم دنباله کسی میگشتم همون شخصی که سالهاست ندیدمش سرمو چرخوندم به سمتش که دیدمش داشت نگام میکرد ولی طولی نکشید با صدا یونگی به خودم اومدم یونگی:فرشته مرگ بلاخره تشریف آوردن ا.ت:اون کوکه یونگی:آره ا.ت:تغییر کرده دیدم داره به سمتم میاد تعظیم کردم باهم تعظیم کردیم کوک:فرشته مرگ خوشحالم که میبینمتون ا.ت:همینطور جئون جونگ کوک به هم دست دادیم
ویو راوی
وقتی دسته همو گرفتن کوک حسی بهش وارد شد یه حس آشنا به چشماش خیره شد که دخترک نگاشو دزدید ا.ت:خوش اومدید از مهمونی لذت ببرید
عمارت کوک .....
کوک عصبی بود محموله هایی که فرستاده بود کامیونش رو دزدیدن و بردن کوک:کی این کارو کرده(عربده) جیمین:اونی که رانندش بوده مال عمارت مین بوده کوک:پس کاره مین یونگیه تهیونگ:یه خبر جالب حتما از فرشته مرگ خبر داری کوک:آره کیه نشناسش تهیونگ:مثل اینکه امشب یه مهمونی بالماسکه برگذار کرده که همه مافیاها هستن کوک:میرم به اون مهمونی (پوزخند)
عمارت ا.ت.....
امشب یه مهمونی بالماسکه گرفته بود محض احتیاط که چهره ا.ت معلوم نباشه ساعت شیش بود رفت حموم اومد موهاشو شونه کرد جلو آیینه نشست آرایش کرد یه آرایش لایت و یه رژلب زرشکی زد لباسشو تنش کرد و رفت سمت راه پله ها کم کم مهمونا اومدن و ا.ت ماسکشو زد و آماده شد بره پایین میدونست کوک هم بینشون هست امکان نداره نباشه
ویو کوک
وارد عمارت شدیم واقعا بزرگ بود جمعیت زیادی از مافیاها که من وارد شدم همه تعظیم کردن ولی انتظار نداشتم بعدش اون مین یونگی رو ببینم کوک:جناب مین یونگی:خوش اومدی جئون مشتاق دیدار کوک:همچنین رفتم به سمته دیگه ای که ندیمه یه سینی پر از مشروب و شراب آورد من یکیشو برداشتم که صدایه کفشایه کسی همه رو به طرف پله ها کشوند دختری که به شکل الماس میدرخشید یکی:اون فرشته مرگه میگن انقدر زیباست هیچکس نمیتونه جاشو بگیره همون موقع مین به سمتش رفت یعنی باهم همدستن؟ هوم بهانه خوبیه اگه بتونم بکشمش بار هم میتونم بگیرم
ویو ا.ت
با چشم دنباله کسی میگشتم همون شخصی که سالهاست ندیدمش سرمو چرخوندم به سمتش که دیدمش داشت نگام میکرد ولی طولی نکشید با صدا یونگی به خودم اومدم یونگی:فرشته مرگ بلاخره تشریف آوردن ا.ت:اون کوکه یونگی:آره ا.ت:تغییر کرده دیدم داره به سمتم میاد تعظیم کردم باهم تعظیم کردیم کوک:فرشته مرگ خوشحالم که میبینمتون ا.ت:همینطور جئون جونگ کوک به هم دست دادیم
ویو راوی
وقتی دسته همو گرفتن کوک حسی بهش وارد شد یه حس آشنا به چشماش خیره شد که دخترک نگاشو دزدید ا.ت:خوش اومدید از مهمونی لذت ببرید
۷.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.