Pt14
Pt14
ویو ا.ت
با سردرد شدید چشمامو باز کردم تشنم بود هیچکس نبود آروم بلند شدم به سمت پارچه آب رفتم خواستم آب رو بردارم که سرم گیج رفت و لیوان از دستم افتاد که در اتاق با شتاب باز شد کوک بود کوک:ا.ت اومد طرفم و بغلم کرد ا.ت:ک کوک کوک:حالت خوبه؟ ا.ت:سرم گیج میره کوک:صبر کن نشوندم رو تخت شیشه هایه لیوان رو جمع کرد و آب رو تمیز کرد رو تخت چهارزانو نشسته بودم که اومد روبه روم و دستمو گرفت کوک:ا.ت باید چیزیو بهت بگم ا.ت:میشنوم کوک:ازت میخوام از اینجا بری ا.ت:ولی برایه چی کوک:نمیشه الان گفت فقط میخوام آزاد باشی از اینجا برو ا.ت ا.ت من بهت علاقه دارم خوب یعنی دوست دارم من دشمن زیاد دارم نقطه ضعفمو بفهمن که اونم تویی ممکنه آسیب و و محکم بغلش کردم نزاشتم حرف بزنم ا.ت:منم دوست دارم کوکی اما اگه تو رو تنها بزارم پس خودت چی کوک:الان تنها چیزی که برام مهمه تویی ا.ت:حالا که دوست دارم میخوای برم کوک:الان میگم برو ولی نه برا همیشه تا وقتی که خودمو قوی کنم هرجا رفتی برو میام و پیدات میکنم ا.ت:کوکی گریه میکردم همون موقع کوک لباشو رو لبام گذاشت کوک:پیدات میکنم ا.ت بهت قول میدم کوچولوم ا.ت:قول دادی دو روز بعد که حالم خوب شد وسایلم رو جمع کردم و با مینسو به سمت در خروجی رفتم کوک کمکم کرد وسایلم رو ببرم وسط حیاط بودیم برگشتم نگاش کردم لبخند تلخی زدم نزدیکم شد دستمو گرفت و کمی فشار داد و به آنی نکشید محکم بغلم کرد منم بغلش کردم دستامو دور گردنش انداختم کوک:هواست به خودت باشه ا.تم از تو بغلش بیرون اومدم صورتمو تو دستاش گرفت و لبامو بوسید منم همراهیش کردم بعد چند مین از هم جدا شدیمو با مینسو از عمارت خارج شدیم یکی از بادیگاردایه کوک باهامون اومد به سمت فرودگاه رفتیم و بعد به سمت تایلند پرواز کردیم
شرط پارت بعد
۱۷ تا لایک
۱۰ تا کامنت
ویو ا.ت
با سردرد شدید چشمامو باز کردم تشنم بود هیچکس نبود آروم بلند شدم به سمت پارچه آب رفتم خواستم آب رو بردارم که سرم گیج رفت و لیوان از دستم افتاد که در اتاق با شتاب باز شد کوک بود کوک:ا.ت اومد طرفم و بغلم کرد ا.ت:ک کوک کوک:حالت خوبه؟ ا.ت:سرم گیج میره کوک:صبر کن نشوندم رو تخت شیشه هایه لیوان رو جمع کرد و آب رو تمیز کرد رو تخت چهارزانو نشسته بودم که اومد روبه روم و دستمو گرفت کوک:ا.ت باید چیزیو بهت بگم ا.ت:میشنوم کوک:ازت میخوام از اینجا بری ا.ت:ولی برایه چی کوک:نمیشه الان گفت فقط میخوام آزاد باشی از اینجا برو ا.ت ا.ت من بهت علاقه دارم خوب یعنی دوست دارم من دشمن زیاد دارم نقطه ضعفمو بفهمن که اونم تویی ممکنه آسیب و و محکم بغلش کردم نزاشتم حرف بزنم ا.ت:منم دوست دارم کوکی اما اگه تو رو تنها بزارم پس خودت چی کوک:الان تنها چیزی که برام مهمه تویی ا.ت:حالا که دوست دارم میخوای برم کوک:الان میگم برو ولی نه برا همیشه تا وقتی که خودمو قوی کنم هرجا رفتی برو میام و پیدات میکنم ا.ت:کوکی گریه میکردم همون موقع کوک لباشو رو لبام گذاشت کوک:پیدات میکنم ا.ت بهت قول میدم کوچولوم ا.ت:قول دادی دو روز بعد که حالم خوب شد وسایلم رو جمع کردم و با مینسو به سمت در خروجی رفتم کوک کمکم کرد وسایلم رو ببرم وسط حیاط بودیم برگشتم نگاش کردم لبخند تلخی زدم نزدیکم شد دستمو گرفت و کمی فشار داد و به آنی نکشید محکم بغلم کرد منم بغلش کردم دستامو دور گردنش انداختم کوک:هواست به خودت باشه ا.تم از تو بغلش بیرون اومدم صورتمو تو دستاش گرفت و لبامو بوسید منم همراهیش کردم بعد چند مین از هم جدا شدیمو با مینسو از عمارت خارج شدیم یکی از بادیگاردایه کوک باهامون اومد به سمت فرودگاه رفتیم و بعد به سمت تایلند پرواز کردیم
شرط پارت بعد
۱۷ تا لایک
۱۰ تا کامنت
۱۰.۱k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.