حصار فکری ای که دور تو کشیدم خطرناک ترین مرز ممنوعه ی د

حصارِ فکری ای که دور تو کشیدم خطرناک ترین مرزِ ممنوعه ی دنیاست !
باید قرنطینه شی ...
از همون فاصله ی خیلی دور ...
نزدیک شدن بهت حتی یک قدم ، دوباره من رو از اول بهت مبتلا میکنه .
میدونی ؟ تازه تازه دارم خوب میشم
همون دوره ی نقاهتی که دکترا میگن
امّا دست خودم نیست .
اینکه یه وقتایی برمیگردم و یواشکی بهت چشم میدوزم
اینکه دلم ، دل دل میکنه واسه ی یه بار دیگه دچارِ تو شدن
اینکه مغزم بهم چراغ سبز نشون میده واسه ی یه بار دیگه دیوونگی کردن با تو
اینکه من با اون همه دردی که کشیدم ، فقط با یاد آوریِ چشمات دلم میخواد بازم از نو بمیرم
همه ی اینا فقط نشون میدن " تو "
ممنوعه ترین مرزِ دنیایی برام
حتی نفس کشیدن تو هوایِ تو منو هوایی میکنه ...
نباید بهت نزدیک شم حتی اندازه ی مرورِ یه خاطره !
دیدگاه ها (۵)

زمستان شدهو ماروبروی شیشه‌های کافهدر حسرت برف نشسته‌ایمبا دل...

برایت قهوه میریزمکمی‌ شیردو قاشق شکّرمیگذارم جلویت رویِ میزگ...

‍ روبروی هزار آیینه هم که بایستمتصویر تو را می بینمترجیع بند...

یادمه یه شب خیلی دلم براش تنگ شده بوداون از دوست داشتن من خب...

موندنی راهشو پیدا میکنه رفتنی بهونشواین همه باهات راه اومدم ...

هرچقدر تورو بخشیدمت همونقدر حسم کم شد بهتاز هزار دفعه دلتنگی...

گوگل جمنی حتی با فیلترشکن هم نمیشه وارد شد گروک با فیلترشکن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط