برایت قهوه میریزم

برایت قهوه میریزم
کمی‌ شیر
دو قاشق شکّر
میگذارم جلویت رویِ میز
گلدان گل را کنار تر میگذارم
تا بهتر ببینمت
قیافه ی جدی به خودم میگیرم
و با لهجه‌ای که حالا برایِ خودم هم بیگانه است میگویم
قهوه ات سرد می‌‌شود
هر کجا که هستی‌
زودتر به خانه بیا

و همانطور می نشینم‌ تا تو یکروز بیایی
دیدگاه ها (۶)

عادت کردن بهت از دوست داشتنتم بدتره:)الان چندماهه که فک نمی...

_دهنت پُره انگار...حرف داری بزن_آدم وقتی تکلیفش با خودش معلو...

زمستان شدهو ماروبروی شیشه‌های کافهدر حسرت برف نشسته‌ایمبا دل...

حصارِ فکری ای که دور تو کشیدم خطرناک ترین مرزِ ممنوعه ی دنیا...

صحنه;پارت دوازدهم

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط