زمستان شده
زمستان شده
و ما
روبروی شیشههای کافه
در حسرت برف نشستهایم
با دلهای تنگ درون سینهها.
و تاریکی
روبروی بار
از سیگارهایمان کام میگیرد
از نبودنتهایت کام میگیرد
در دلم زمستان شده
در خیابان زمستان شده
در چکمههایت زمستان شده
دلم گرفته است...
اصلا
هر سطری از این شعر را که نوشتم
دلم گرفته بود
و ما
روبروی شیشههای کافه
در حسرت برف نشستهایم
با دلهای تنگ درون سینهها.
و تاریکی
روبروی بار
از سیگارهایمان کام میگیرد
از نبودنتهایت کام میگیرد
در دلم زمستان شده
در خیابان زمستان شده
در چکمههایت زمستان شده
دلم گرفته است...
اصلا
هر سطری از این شعر را که نوشتم
دلم گرفته بود
۱۰۵
۳۰ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.