زمستان شده

زمستان شده
و ما
روبروی شیشه‌های کافه
در حسرت برف نشسته‌ایم
با دل‌های تنگ درون سینه‌ها.
و تاریکی
روبروی بار
از سیگارهایمان کام می‌گیرد
از نبودنت‌هایت کام می‌گیرد
در دلم زمستان شده
در خیابان زمستان شده
در چکمه‌هایت زمستان شده
دلم گرفته است...
اصلا
هر سطری از این شعر را که نوشتم
دلم گرفته بود
دیدگاه ها (۵)

برایت قهوه میریزمکمی‌ شیردو قاشق شکّرمیگذارم جلویت رویِ میزگ...

عادت کردن بهت از دوست داشتنتم بدتره:)الان چندماهه که فک نمی...

حصارِ فکری ای که دور تو کشیدم خطرناک ترین مرزِ ممنوعه ی دنیا...

‍ روبروی هزار آیینه هم که بایستمتصویر تو را می بینمترجیع بند...

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط