چشمم به حرف آمده و بی قرار لب

چشمم به حرف آمده و بی قرار، لب
کی بشکند سکوت مرا بی گدار، لب
تقدیم تو هزاره ی من! یک هرات چشم
نا قابل است سهم تو یک قندهار، لب
"بودا" دل من است که تخریب می شود
بوسه است مرهم دل ومرهم گذار: لب
می رقصمت چنین که تویی در نواختن
نی : لب، کمانچه : لب، دف و چنگ و دوتار: لب
در حسرتم که اول پائیز بشکفد
بر شاخه ات شکوفه ی سرخ انار - لب

شعر: سیده کبری موسوی قهفرخی
دیدگاه ها (۱)

از گریه گر گرفته به گهواره کودکم قلبم به شوق توست که دلتنگ م...

شاعر: سعید بیابانکیمگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشمکه عقل و د...

از شوکت فرمانرواییها سرم خالی است من پادشاه کشتگانم، کشورم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط