پارت 119 :
پارت 119 :
( خودم )
صبح بیدار شدم . از امروز باید بریم .
یک لباس سیاه سر هم که تا بالای زانوم بود استین بلند که ته استین هاش یکم گشاد بود .
موهامو شونه کردم و دورم ریختم .
انیکا و اران مین تا رو بیدار کردم و رفتیم .
مارو به تالار اول راهنمایی کردن .
برای صبحانه بود .... اوو چقدر غذا های مختلف .
رفتیم روی میزی نشستیم و صبحانه رو خوردیم ..
مارو بردن طبقه بالا ..
تالار سوم . رفتیم توش .
نشستیم .
بی تی اس روبه روم نشسته بود یعنی اونا اون ور دیوار بودن من این ور .
برنامه اشون شروع شد کلی رقصنده اومدن و اهنگ خوندن و رقصیدن شعبده بازی کردن .
من حواسم فقط پیش جانگ کوک بود که اونطوری کردم .
بهم نگا کرد که نگامو ازش گرفتم .
ساعت سه و نیم بود . انیکا گفت منو کار دارن . رفتم پشت صحنه یکی اونجا داشت حرف میزد که برگشت منو نگا کرد اومد سمتم .
گفت : خانم نایکا من : بله گفت : سلام من نو آر هستم لطفا اماده شید چون تا ده دقیقه دیگه باید برید برای نمایش من : چه نمایشی ؟؟؟ نو آر : ورزش آریال سیلک من : اها باشه .
یک لباس سر همی گشاد که یک چهارم رونام بود استین بلند سفید توری .
زیرش یک شلوارک سفید با یک نیم تنه سفید پوشیدم . همه جام دیده میشد .
باید میرفتم .
چراغ ها خاموش شد . رفتم روی صحنه .
سریع از پارچه های ابریشمی بالا رفتم و یک گره زدم و روش نشستم .
مثل تاب ... چراغ هارو روشن شد .
مطمئن بودم با دیدن من غیرتی میشن .
تاب خوردم که از پشت خودمو پرت کردم که پرده هارو گرفتم و.....
خیلی بالا بودم .
بهشون نگا کردم . همشون با نگرانی نگام میکردن . نمیتونستم بهشون نگا کنم .
دستامو ول کردم و از جلو چند بار چرخیدم و...
یکجا باید خودمو ول میکردم که چهار بار بچرخم ولی وقتی سومی چرخ رو زدم مچ دست راستم به یکی از پرده ها گره خورد و تمام وزنم رو یک مچم بود ... لعنتی درد شدیدی گرفته بود ولی به رو خودم نیاوردم .
اومدم پایین و همه دست به دست دادیم و تعظیم کردیم . دست راستم و دیدم که شدید درد داشت و دست راستم شدید میلرزید . به وی نگا کردم که داشت دست راستمو نگا میکرد .
رفتم پشت صحنه .
لباسامو عوض کردم و دستم باند پیچی کردم و رفتم لب دریا
وی رو دیدم کع اونم داشت راه میرفت گفت : نایکا خوبی ؟؟ من : چطور وی : دستت بدجور درد داره درسته من : اره چیزی نیست خوب میشه اروم گفت : متوجه لرزش دستت شدم .... میشه ... .
ادامه نداد و دست چپش رو به سمت مچ دست راستم برد ولی نگرفتش .
دستم و خیلی کم جلو بردم . اروم دستشو مشت کرد و برد سمت صورتش .
باند رو باز کرد و نگاش کرد و گفت : یکم دستت کبود شده .
وقتی بریدگی های روی دستم و دید سریع دستم و بردم عقب .
با نگرانی و کمی عصبانیت گفت : نایکا .... تو.......
سریع از کنارش رد شدم و رفتم هتل .
رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم .
( خودم )
صبح بیدار شدم . از امروز باید بریم .
یک لباس سیاه سر هم که تا بالای زانوم بود استین بلند که ته استین هاش یکم گشاد بود .
موهامو شونه کردم و دورم ریختم .
انیکا و اران مین تا رو بیدار کردم و رفتیم .
مارو به تالار اول راهنمایی کردن .
برای صبحانه بود .... اوو چقدر غذا های مختلف .
رفتیم روی میزی نشستیم و صبحانه رو خوردیم ..
مارو بردن طبقه بالا ..
تالار سوم . رفتیم توش .
نشستیم .
بی تی اس روبه روم نشسته بود یعنی اونا اون ور دیوار بودن من این ور .
برنامه اشون شروع شد کلی رقصنده اومدن و اهنگ خوندن و رقصیدن شعبده بازی کردن .
من حواسم فقط پیش جانگ کوک بود که اونطوری کردم .
بهم نگا کرد که نگامو ازش گرفتم .
ساعت سه و نیم بود . انیکا گفت منو کار دارن . رفتم پشت صحنه یکی اونجا داشت حرف میزد که برگشت منو نگا کرد اومد سمتم .
گفت : خانم نایکا من : بله گفت : سلام من نو آر هستم لطفا اماده شید چون تا ده دقیقه دیگه باید برید برای نمایش من : چه نمایشی ؟؟؟ نو آر : ورزش آریال سیلک من : اها باشه .
یک لباس سر همی گشاد که یک چهارم رونام بود استین بلند سفید توری .
زیرش یک شلوارک سفید با یک نیم تنه سفید پوشیدم . همه جام دیده میشد .
باید میرفتم .
چراغ ها خاموش شد . رفتم روی صحنه .
سریع از پارچه های ابریشمی بالا رفتم و یک گره زدم و روش نشستم .
مثل تاب ... چراغ هارو روشن شد .
مطمئن بودم با دیدن من غیرتی میشن .
تاب خوردم که از پشت خودمو پرت کردم که پرده هارو گرفتم و.....
خیلی بالا بودم .
بهشون نگا کردم . همشون با نگرانی نگام میکردن . نمیتونستم بهشون نگا کنم .
دستامو ول کردم و از جلو چند بار چرخیدم و...
یکجا باید خودمو ول میکردم که چهار بار بچرخم ولی وقتی سومی چرخ رو زدم مچ دست راستم به یکی از پرده ها گره خورد و تمام وزنم رو یک مچم بود ... لعنتی درد شدیدی گرفته بود ولی به رو خودم نیاوردم .
اومدم پایین و همه دست به دست دادیم و تعظیم کردیم . دست راستم و دیدم که شدید درد داشت و دست راستم شدید میلرزید . به وی نگا کردم که داشت دست راستمو نگا میکرد .
رفتم پشت صحنه .
لباسامو عوض کردم و دستم باند پیچی کردم و رفتم لب دریا
وی رو دیدم کع اونم داشت راه میرفت گفت : نایکا خوبی ؟؟ من : چطور وی : دستت بدجور درد داره درسته من : اره چیزی نیست خوب میشه اروم گفت : متوجه لرزش دستت شدم .... میشه ... .
ادامه نداد و دست چپش رو به سمت مچ دست راستم برد ولی نگرفتش .
دستم و خیلی کم جلو بردم . اروم دستشو مشت کرد و برد سمت صورتش .
باند رو باز کرد و نگاش کرد و گفت : یکم دستت کبود شده .
وقتی بریدگی های روی دستم و دید سریع دستم و بردم عقب .
با نگرانی و کمی عصبانیت گفت : نایکا .... تو.......
سریع از کنارش رد شدم و رفتم هتل .
رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم .
۴۵.۴k
۲۰ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.