"I fell in love with someone'' (P39)
"I fell in love with someone'' (P39)
ا.ت : گفتم هیچی نیست*گریه*
وقتی زد زیر گریه متوجه شدم کسی باهاش کاری کرده آروم ا.ت رو کشوندم تو آغوش خودم موهاش آروم نوازش میکردم...
کوک : بهم بگو...کی ناراحتت کرده...
از زبان ا.ت : یاد سیلی مادر جونگ کوک افتادم..اون از کجا خبر داشته که چه اتفاقی افتاده...پس مطمئنم کار لیا یا یوری هست...با صدای جونگکوک از افکارم خارج شدم...
کوک : ا.ت جواب منو بده*جدی،داد*
بهش زل زدم عصبانیت وجودشو گرفته..مثلا چی بگم؟...بگم خانم جئون منو سیلی زده!؟...
کوک : باشه چیزی نگو ولی من به راحتیا دست نمیکشم برو به خودت برس تا بریم پایین...
۵ دقیقه بعد :
دست جونگکوک رو گرفتم به پایین رفتیم...که با همه روبه رو شدیم منو جونگکوک خم شدیم...یه جا نشستیم.
ا.ت" تو یه نشستیم..ولی تعجب اوره پس مادر بزرگ جونگکوک کجاست پس این پسر کناریش کیه؟!!بهش میخورد 30 سالش باشه...به جونگکوک نگاهی کردم دیدم نگاه بدی رو اون پسره داره...آروم نگاهی به جونگکوک میکردم...اون واقعا وقتی عصبانی خیلی جذاب میشههه....تو افکارم بودم که نگاهش افتاد به من...نزدیک گوشم شد...نفس های گرمش حس میکردم که با صدای بمش گفت...
کوک : میخوای امشب جونگکوک واقعی نشون بدم*خمار،اروم*
ا.ت : ولی من شرط گذاشتم*آروم به گردن جونگکوک بوسه ای میزاره*
*جونگکوک با حرص برگشت*
(علامت پدربزرگ جونگکوک : گ کوک)
گ کوک : خیلی خوشحالم که بلاخره باند ماله جونگ کوک شد.
جانگ سوک : درسته ماهم خوشحالیم ما مطمئنیم جونگکوک میتونه باند بالاتر ببره.
پ کوک : ماهم خوشحالیم که جونگکوک بلاخره رییس باند مافیا شد.
کوک : از همتون ممنونم، ولی با اینکه ا.ت برا من هست برام کافیه*دستشو دور کمر ا.ت میزاره*
یوری : عجب عشقی دارید.*سرد*
کوک : که چی مثلا*جدی*
یوری : هیچی منظور خاصی نداشتم.
گ کوک : از این که یه خبر که یه نوه دیگه تو راه هست خیلی خوشحالم*روبه هانول و مین هو*
از زبان کوک : اون مرتیکه یون سو(پسرعموی جونگکوک) همش نگاه به ا.ت داره..سعی کردم خودم خون سرد نشون بدم با صدای ا.ت از افکارم اومدم بیرون...
ا.ت : من میرم کمک کنم میز بچینم *بوسه ای به گونه جونگکوک گذاشت رفت*
جانگ سوک که کنار جونگ کوک نشسته...
جانگ سوک : عاححححح چه رمانتیک*لاس میزنه😔*
کوک : دهنت ببند*سرد*
جانگ سوک : ای وای حیف شد عکس نگرفتم گیلیلیلیلیل
کوک : *پوکر*
از زبان ا.ت :
ادامه داره...
ا.ت : گفتم هیچی نیست*گریه*
وقتی زد زیر گریه متوجه شدم کسی باهاش کاری کرده آروم ا.ت رو کشوندم تو آغوش خودم موهاش آروم نوازش میکردم...
کوک : بهم بگو...کی ناراحتت کرده...
از زبان ا.ت : یاد سیلی مادر جونگ کوک افتادم..اون از کجا خبر داشته که چه اتفاقی افتاده...پس مطمئنم کار لیا یا یوری هست...با صدای جونگکوک از افکارم خارج شدم...
کوک : ا.ت جواب منو بده*جدی،داد*
بهش زل زدم عصبانیت وجودشو گرفته..مثلا چی بگم؟...بگم خانم جئون منو سیلی زده!؟...
کوک : باشه چیزی نگو ولی من به راحتیا دست نمیکشم برو به خودت برس تا بریم پایین...
۵ دقیقه بعد :
دست جونگکوک رو گرفتم به پایین رفتیم...که با همه روبه رو شدیم منو جونگکوک خم شدیم...یه جا نشستیم.
ا.ت" تو یه نشستیم..ولی تعجب اوره پس مادر بزرگ جونگکوک کجاست پس این پسر کناریش کیه؟!!بهش میخورد 30 سالش باشه...به جونگکوک نگاهی کردم دیدم نگاه بدی رو اون پسره داره...آروم نگاهی به جونگکوک میکردم...اون واقعا وقتی عصبانی خیلی جذاب میشههه....تو افکارم بودم که نگاهش افتاد به من...نزدیک گوشم شد...نفس های گرمش حس میکردم که با صدای بمش گفت...
کوک : میخوای امشب جونگکوک واقعی نشون بدم*خمار،اروم*
ا.ت : ولی من شرط گذاشتم*آروم به گردن جونگکوک بوسه ای میزاره*
*جونگکوک با حرص برگشت*
(علامت پدربزرگ جونگکوک : گ کوک)
گ کوک : خیلی خوشحالم که بلاخره باند ماله جونگ کوک شد.
جانگ سوک : درسته ماهم خوشحالیم ما مطمئنیم جونگکوک میتونه باند بالاتر ببره.
پ کوک : ماهم خوشحالیم که جونگکوک بلاخره رییس باند مافیا شد.
کوک : از همتون ممنونم، ولی با اینکه ا.ت برا من هست برام کافیه*دستشو دور کمر ا.ت میزاره*
یوری : عجب عشقی دارید.*سرد*
کوک : که چی مثلا*جدی*
یوری : هیچی منظور خاصی نداشتم.
گ کوک : از این که یه خبر که یه نوه دیگه تو راه هست خیلی خوشحالم*روبه هانول و مین هو*
از زبان کوک : اون مرتیکه یون سو(پسرعموی جونگکوک) همش نگاه به ا.ت داره..سعی کردم خودم خون سرد نشون بدم با صدای ا.ت از افکارم اومدم بیرون...
ا.ت : من میرم کمک کنم میز بچینم *بوسه ای به گونه جونگکوک گذاشت رفت*
جانگ سوک که کنار جونگ کوک نشسته...
جانگ سوک : عاححححح چه رمانتیک*لاس میزنه😔*
کوک : دهنت ببند*سرد*
جانگ سوک : ای وای حیف شد عکس نگرفتم گیلیلیلیلیل
کوک : *پوکر*
از زبان ا.ت :
ادامه داره...
۹.۱k
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.