عشق پنهان
#عشق_پنهان
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟐
•────────────────•
بعد چندمین یک خانوم از پله ها اومد پایین.صدای کفشاش عمارتو پر کرده بود.معلوم بود خانوم خونس چون هم خوشگل بود هم همه براش دلاراس میشدن
مردع هم بهش احترام گذاش خانوم اشاره بهم کرد
اما:این کیه..من موندم چرا هرچی گدا و بدبخت نصیب این خونه میشه
از طرز حرف زدنش اصلن خوشم نیومد
منظورش من بودم
جری:عاممم خانوم..ایشون همونی که قراره زن دوم ارباب شه
بعد این حرف اخماش توهم رف..
نزدیکم شد
اما:ببین خانوم کوچولو فک نکنی چون قرارع زن دوم شوهر من شی قراره هرچی مال و اموال رو برداری...جونگ�کوک فقد تو رو واس اوردن وارث میخاد.جای منو نمیتونی بگیری
چندبار پشت سرهم پلک زدم
منظورش چی بود..من اصلن چشمم به مال و اموال این خونه نیس
خیلی مغرور رو پر رو بود
ازم فاصله گرفت و یکم بلندتر گفت
اما:چرا باید اربابی که اسمش سرزباناس با یه گدا ازدواج کنه
جونگ�کوک:چی شدع باز.
رد صدا رو گرفتم.یه مردع هیکلی خوشگل و جذاب از پله ها میومد پایین
مردع احترامی گذاش,
خانومه میخاس چیزی بگه که حرفشو قطع کرد
جونگ�کوک:هیس...اما همه حرفاتو شنیدم
بعدن در موردش حرف میزنیم
پس اسم خانوم مغرور اماس
مردع بهم نزدیک شد صورتشو اورد جلو
جونگ�کوک:جری
جری:بله ارباب...ایشون همون دخترس
جونگ�کوک:چه دختر نازک نارنجی....
ممنون جری میتونی بری
روبه مرده که فهمیدم اسمش جری کردم
سرشو به عنوان اینکه اروم باشم بالا و پایین کرد
چشامو گذاشتم روهم رو کردم به ارباب
جونگ�کوک:ببینم خانوم کوچولو اسمت چیه
ا.ت:من ا.ت
جونگ�کوک:من ارباب این عمارتم...جونگ�کوک
چندسالت
ا.ت:۱۷
نیش خندی زد و اسم یکی از خدمتکارا رو صدا زد
اشاره بهم کرد و گف
جونگ�کوک:اتاقشو نشونش بدین...همون خانم جدیدس
اما:نگو که اومدع جامو بگیره
جونگ�کوک:نه عزیزم کسی میتونه جاتو بگیره
از لحنشون خوشم نمیومد
مث برده�ای بودم که انگار هیچ کاری از دستم برنمیاد...مثل جوجه کوچولوی بی سرپناه...من تو این دنیا کسی رو نداشتم
باهم زدن زیر خنده دختره با عشوه و غرور بهم نگاهی کرد و رفتن تو یه اتاقی
منم همراه یه دختر جوان رفتم تا اتاقمو ببینم..
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟐
•────────────────•
بعد چندمین یک خانوم از پله ها اومد پایین.صدای کفشاش عمارتو پر کرده بود.معلوم بود خانوم خونس چون هم خوشگل بود هم همه براش دلاراس میشدن
مردع هم بهش احترام گذاش خانوم اشاره بهم کرد
اما:این کیه..من موندم چرا هرچی گدا و بدبخت نصیب این خونه میشه
از طرز حرف زدنش اصلن خوشم نیومد
منظورش من بودم
جری:عاممم خانوم..ایشون همونی که قراره زن دوم ارباب شه
بعد این حرف اخماش توهم رف..
نزدیکم شد
اما:ببین خانوم کوچولو فک نکنی چون قرارع زن دوم شوهر من شی قراره هرچی مال و اموال رو برداری...جونگ�کوک فقد تو رو واس اوردن وارث میخاد.جای منو نمیتونی بگیری
چندبار پشت سرهم پلک زدم
منظورش چی بود..من اصلن چشمم به مال و اموال این خونه نیس
خیلی مغرور رو پر رو بود
ازم فاصله گرفت و یکم بلندتر گفت
اما:چرا باید اربابی که اسمش سرزباناس با یه گدا ازدواج کنه
جونگ�کوک:چی شدع باز.
رد صدا رو گرفتم.یه مردع هیکلی خوشگل و جذاب از پله ها میومد پایین
مردع احترامی گذاش,
خانومه میخاس چیزی بگه که حرفشو قطع کرد
جونگ�کوک:هیس...اما همه حرفاتو شنیدم
بعدن در موردش حرف میزنیم
پس اسم خانوم مغرور اماس
مردع بهم نزدیک شد صورتشو اورد جلو
جونگ�کوک:جری
جری:بله ارباب...ایشون همون دخترس
جونگ�کوک:چه دختر نازک نارنجی....
ممنون جری میتونی بری
روبه مرده که فهمیدم اسمش جری کردم
سرشو به عنوان اینکه اروم باشم بالا و پایین کرد
چشامو گذاشتم روهم رو کردم به ارباب
جونگ�کوک:ببینم خانوم کوچولو اسمت چیه
ا.ت:من ا.ت
جونگ�کوک:من ارباب این عمارتم...جونگ�کوک
چندسالت
ا.ت:۱۷
نیش خندی زد و اسم یکی از خدمتکارا رو صدا زد
اشاره بهم کرد و گف
جونگ�کوک:اتاقشو نشونش بدین...همون خانم جدیدس
اما:نگو که اومدع جامو بگیره
جونگ�کوک:نه عزیزم کسی میتونه جاتو بگیره
از لحنشون خوشم نمیومد
مث برده�ای بودم که انگار هیچ کاری از دستم برنمیاد...مثل جوجه کوچولوی بی سرپناه...من تو این دنیا کسی رو نداشتم
باهم زدن زیر خنده دختره با عشوه و غرور بهم نگاهی کرد و رفتن تو یه اتاقی
منم همراه یه دختر جوان رفتم تا اتاقمو ببینم..
۸.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.