ویو کوک
ویو کوک
یونجونو دیدم که داش دنبال ات میرف
از کنار بچه رفتم سمت دس شویی که صدای ات میومد
ات: هعی بس کن نزدیکم نشو ( مست
بونجون: ببین دختر خودتم مستی بیا یکم حال کنیم کوتاه بیا
ات: ن .ن لطفا نزدیک نشو
یدفعه صدای ات قط شد
درو باز کردم که دیدم لبای ات رو لبای یونجونه و یونجون مک میزنه یقشو گرفتنو
بر گردوندم ی مشت کوبوندم تو صورتش
ات: شکه بم نگا میکرد
اون یونجون عوضیم انقدر مس بود اونحا بیهوش شد که اخر بادیگارداش جمعش کردن
رفتم سمت ات و
کوک: ات
ات: __
کوک: ات( داد
ات: .....هوم
کوک: چرا همچین چییزی موشیدی چرا اجازه دادی بت نزدیک شه ها؟ چرا
چرا نزاشتی بات بیام اگه میومدم باهات نمیتونس ازت لب بگیره اجازه نداره که بت نزدیک بشه پس کم لج کن ( داد
ات بعد از حرفام زد زیر گریه
ات: خب .. که چی حق.... خستم کردی
.. باید ب همه سازات برقصم اصلا میدونی منو تو چه فشاری گزاشتی از صبح دارم این امارت جنابعالیو تمیز میکنم دست تنها بد توقعه داری هواسم ب اطرافمم باشه که کی بم نزدیک میشه کی نمیشه
...حق
بد با سرعت از کنارم رد شد
____________
ادمینتون خستس تا فردا قربون صدقم برید تا پارت بزارم😁
یونجونو دیدم که داش دنبال ات میرف
از کنار بچه رفتم سمت دس شویی که صدای ات میومد
ات: هعی بس کن نزدیکم نشو ( مست
بونجون: ببین دختر خودتم مستی بیا یکم حال کنیم کوتاه بیا
ات: ن .ن لطفا نزدیک نشو
یدفعه صدای ات قط شد
درو باز کردم که دیدم لبای ات رو لبای یونجونه و یونجون مک میزنه یقشو گرفتنو
بر گردوندم ی مشت کوبوندم تو صورتش
ات: شکه بم نگا میکرد
اون یونجون عوضیم انقدر مس بود اونحا بیهوش شد که اخر بادیگارداش جمعش کردن
رفتم سمت ات و
کوک: ات
ات: __
کوک: ات( داد
ات: .....هوم
کوک: چرا همچین چییزی موشیدی چرا اجازه دادی بت نزدیک شه ها؟ چرا
چرا نزاشتی بات بیام اگه میومدم باهات نمیتونس ازت لب بگیره اجازه نداره که بت نزدیک بشه پس کم لج کن ( داد
ات بعد از حرفام زد زیر گریه
ات: خب .. که چی حق.... خستم کردی
.. باید ب همه سازات برقصم اصلا میدونی منو تو چه فشاری گزاشتی از صبح دارم این امارت جنابعالیو تمیز میکنم دست تنها بد توقعه داری هواسم ب اطرافمم باشه که کی بم نزدیک میشه کی نمیشه
...حق
بد با سرعت از کنارم رد شد
____________
ادمینتون خستس تا فردا قربون صدقم برید تا پارت بزارم😁
۱۱.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.