Ano mega and an alpha in love
#Ano_mega_and_an_alpha_in_love
part.2
-آره، هستم. حالا برو قسمت اصلی حرفت.
چانگ ووک سریع سوئیچ ماشینش رو از روی میز برداشت و به سمت تهیونگ پرت کرد که پسر اون رو توی هوا گرفت و ابرویی بالا انداخت.
چانگ ووک با شک و تردید گفت:
اگه ازت بخوام بری دنبال سئوک، این کار رو میکنی؟
تهیونگ با خودش فکر کرد که ایده ی بدی نیست اگه چند ساعتی از بیمارستان دور باشه. پس با خونسردی گفت:
-درصد زبون ریختنت اونقدر بالا بود که فکر کردم میخوای قهوه ای که برای خودم درست کردم رو بهت بدم. چون در اون صورت سرت بالای در بیمارستان آویزوون بود.
چانگ ووک با همون لبخند مضطربش به پسر زل زده بود.
تهیونگ کمی به چهره ی دوستش نگاه کرد و کم کم با تحلیل کردن حرف مرد، دو سه تا نور قرمز توی سرش روشن شد و یک صدای بوق ممتد شبیه آژیر خطر داخل نورون های مغزش پخش شد.
این بار با لحن وسواسی ای پرسید:
صبر کن. الان گفتی چیکار کنم؟
چانگ ووک دستش رو به پیشونیش رسوند و به حالت فوق العاده دراماتیکی گفت:
-این اون ریکشنی بود که انتظار داشتم ازت ببینم.
و بعد سریع به خودش اومد و به پسر مو خاکستری رو به روش نزدیک شد:
فقط قراره بری مهد کودک دنبالش و اون بیاد توی ماشین بشینه و ببریش خونه. همین.
تهیونگ با تعجب و انزجار عقب رفت و تیکه تیکه تکرار کرد:
-اونجا. فاکینگ. پر از. بچهس. حتی بچه ی توعم یکی از همون موجودات رو اعصابه.
چشم های چانگ ووک به دو خط صاف تبدیل شد و گفت:
داداش دیگه داره بهم بر میخوره.
part.2
-آره، هستم. حالا برو قسمت اصلی حرفت.
چانگ ووک سریع سوئیچ ماشینش رو از روی میز برداشت و به سمت تهیونگ پرت کرد که پسر اون رو توی هوا گرفت و ابرویی بالا انداخت.
چانگ ووک با شک و تردید گفت:
اگه ازت بخوام بری دنبال سئوک، این کار رو میکنی؟
تهیونگ با خودش فکر کرد که ایده ی بدی نیست اگه چند ساعتی از بیمارستان دور باشه. پس با خونسردی گفت:
-درصد زبون ریختنت اونقدر بالا بود که فکر کردم میخوای قهوه ای که برای خودم درست کردم رو بهت بدم. چون در اون صورت سرت بالای در بیمارستان آویزوون بود.
چانگ ووک با همون لبخند مضطربش به پسر زل زده بود.
تهیونگ کمی به چهره ی دوستش نگاه کرد و کم کم با تحلیل کردن حرف مرد، دو سه تا نور قرمز توی سرش روشن شد و یک صدای بوق ممتد شبیه آژیر خطر داخل نورون های مغزش پخش شد.
این بار با لحن وسواسی ای پرسید:
صبر کن. الان گفتی چیکار کنم؟
چانگ ووک دستش رو به پیشونیش رسوند و به حالت فوق العاده دراماتیکی گفت:
-این اون ریکشنی بود که انتظار داشتم ازت ببینم.
و بعد سریع به خودش اومد و به پسر مو خاکستری رو به روش نزدیک شد:
فقط قراره بری مهد کودک دنبالش و اون بیاد توی ماشین بشینه و ببریش خونه. همین.
تهیونگ با تعجب و انزجار عقب رفت و تیکه تیکه تکرار کرد:
-اونجا. فاکینگ. پر از. بچهس. حتی بچه ی توعم یکی از همون موجودات رو اعصابه.
چشم های چانگ ووک به دو خط صاف تبدیل شد و گفت:
داداش دیگه داره بهم بر میخوره.
۱.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.