ابتدای جهان بود تو را دیدم

ابتدای جهان بود، تو را دیدم.
سلام اختراع نشده بود، دست دادن اختراع نشده بود، نگاه لرزان اختراع نشده بود، در آغوش کشیدن، بوسیدن اختراع نشده بود، خواهش می‌کنم بمان اختراع نشده بود، ماندن اختراع نشده بود، می‌روم برمی‌گردم اختراع نشده بود، برگشتن اختراع نشده بود، هیچ چیز اختراع نشده بود. تنهایی، تنهایی، تنهایی اولین چیزی بود که اختراع شد.
تنهایی، تنهایی را من اختراع کردم.
بابک_زمانی
دیدگاه ها (۱۱)

گرچه او هرگز نمیگرد ز حال ما خبردرد او هرشب خبر گیرد ز سر تا...

هیزم آوردم بسوزانم به آتش یادگارت رانمیخواهم دگرازتوببینم یک...

گاهی با رفتنکسی تمام میشویکه هرگز فکرش را هم نمیکردی،باورت ن...

.کاش می شد برای همیشه رفت ؛به سکوت و آرامش یک خانه ی روستایی...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

وانشات اینوماکی//پارت ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط