گرچه او هرگز نمیگرد ز حال ما خبر

گرچه او هرگز نمیگرد ز حال ما خبر
درد او هرشب خبر گیرد ز سر تا پای ما
دیدگاه ها (۳)

هیزم آوردم بسوزانم به آتش یادگارت رانمیخواهم دگرازتوببینم یک...

روزهای اول خانه‌شان پرده نداشت، خجالت می‌کشیدند همدیگر را بب...

ابتدای جهان بود، تو را دیدم.سلام اختراع نشده بود، دست دادن ا...

گاهی با رفتنکسی تمام میشویکه هرگز فکرش را هم نمیکردی،باورت ن...

گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد ز س...

تا ز سر عشق سرگردان شدمغرقهٔ دریای بی پایان شدمچون دلم در آت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط