مست بودم مست عشق و مست ناز

مست بودم، مست عشق و مست ناز
مردی آمد قلب سنگم را ربود
بس که رنجم داد و لذت دادمش
ترک او کردم، چه می‌دانم که بود

مستیم از سر پرید ای هم نفس
بار دیگر پر کن این پیمانه را
خون بده، خون دل آن خودپرست
تا به پایان آرم این افسانه را

#فروغ_فرخزاد


#خاص #زیبا #جذاب #قشنگ #بینظیر
دیدگاه ها (۹)

اینک این من که به پای تو در افتادم بازریسمانی کن از آن موی د...

نامه‌هایت در صندوق پستی منکبوترانی خانگی‌اندبی‌تاب خفتن در د...

🍁گر مرا ترک کنیمن زغمت می سوزم،آسمان را به زمين جان خودت می ...

🍁 دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک می‌خورددیدم که حجم آتشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط