رمان دلبر وحشی
#دلبر_وحشی_پارت_هفدهم
#شایان
معلوم بود حالش بده.
نگاهم به چشم های مشکی ـش بود.
نمیخواست خودشو شکننده نشون بده همیشه خودشو قوی نشون میده.
موهاشو نوازش کردم.
یعنی دوسش دارم؟ بیخیال من.. حسی بهش ندارم.
یه کی دم گوشم زمزمه میکرد
*آره خودتو گول بزن شایان
هوفی کشیدم و بیدارش کردم
خیلی عمیق خوابیده بود
#سارا
با صدای شایان بیدار شدم دست و پاهام باز بود با سردرد بلند شدم سرم گیج میرفت
بی توجه به شایان از اتاق زدم بیرون
چشام سیاهی میرفت
_شا.. شایان
*هوم
_حالم بده
*چیشده...
دیگ چیزی نشنیدم و بیهوش شدم
#شایان
یهو افتاد و بیهوش شد
دوییدم سمتش
*سارا سارا چیشد
پدر اومد
«چیشده»
*باید بریم بیمارستان
«ولی ما کار...»
نذاشتم حرفی بزنه
و سارا رو بغل کردم و از هواپیما زدم بیرون ماشین منتظر بود
زود گذاشتمش تو ماشین
*برو رامتین فقط برو بیمارستان
«ولی...»
*رامتین فقط برو
حرفی نزد و راه افتاد
با رامتین خیلی صمیمی ام از بچگی با هم بزرگ شدیم.
نگاهی به سارا انداختم کلافه بودم.
_رامتین اون دختره چیشد
*کی؟
_دوست سارا
*اها اون!؟ با هواپیما خدمتکارا گفتم بیارنش
_خوبه
*میخوای با اون تهدیدش کنی؟
_ن خودمم اینو نمیخواستم نظر پدرمه
*چیکارش کرده؟
_با کمربند افتاد به جونش
*توهم هیچ کاری نکردی گذاشتی بزنتش
عصبی شدم درست میگفت وایسادم تا بزنتش؟
کلافه هوفی کشیدم و دستمو رو سرم فشار دادم
*شایان چت شده؟
گذاشتی پدرت یه دختر بی گناهو بزنه؟؟
_به من ربطی نداشت من نمیتونم جلوشو بگیرم...
پارت جدید
رمان عشق بی احساس رو دیدم لایک کردین برا همین ادامش میدم.
پارت ۲ شم امشب میزارم.♡
فردام یه پارت دلبر وحشی و یه پارت عشق بی احساس دریم.
حتما چک کنید فردا شب میزارم.
#شایان
معلوم بود حالش بده.
نگاهم به چشم های مشکی ـش بود.
نمیخواست خودشو شکننده نشون بده همیشه خودشو قوی نشون میده.
موهاشو نوازش کردم.
یعنی دوسش دارم؟ بیخیال من.. حسی بهش ندارم.
یه کی دم گوشم زمزمه میکرد
*آره خودتو گول بزن شایان
هوفی کشیدم و بیدارش کردم
خیلی عمیق خوابیده بود
#سارا
با صدای شایان بیدار شدم دست و پاهام باز بود با سردرد بلند شدم سرم گیج میرفت
بی توجه به شایان از اتاق زدم بیرون
چشام سیاهی میرفت
_شا.. شایان
*هوم
_حالم بده
*چیشده...
دیگ چیزی نشنیدم و بیهوش شدم
#شایان
یهو افتاد و بیهوش شد
دوییدم سمتش
*سارا سارا چیشد
پدر اومد
«چیشده»
*باید بریم بیمارستان
«ولی ما کار...»
نذاشتم حرفی بزنه
و سارا رو بغل کردم و از هواپیما زدم بیرون ماشین منتظر بود
زود گذاشتمش تو ماشین
*برو رامتین فقط برو بیمارستان
«ولی...»
*رامتین فقط برو
حرفی نزد و راه افتاد
با رامتین خیلی صمیمی ام از بچگی با هم بزرگ شدیم.
نگاهی به سارا انداختم کلافه بودم.
_رامتین اون دختره چیشد
*کی؟
_دوست سارا
*اها اون!؟ با هواپیما خدمتکارا گفتم بیارنش
_خوبه
*میخوای با اون تهدیدش کنی؟
_ن خودمم اینو نمیخواستم نظر پدرمه
*چیکارش کرده؟
_با کمربند افتاد به جونش
*توهم هیچ کاری نکردی گذاشتی بزنتش
عصبی شدم درست میگفت وایسادم تا بزنتش؟
کلافه هوفی کشیدم و دستمو رو سرم فشار دادم
*شایان چت شده؟
گذاشتی پدرت یه دختر بی گناهو بزنه؟؟
_به من ربطی نداشت من نمیتونم جلوشو بگیرم...
پارت جدید
رمان عشق بی احساس رو دیدم لایک کردین برا همین ادامش میدم.
پارت ۲ شم امشب میزارم.♡
فردام یه پارت دلبر وحشی و یه پارت عشق بی احساس دریم.
حتما چک کنید فردا شب میزارم.
۶.۷k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.