دختر مافیا پارت ۱۴
به من چه
رفتم نودلم رو بخورم
که بازم صدای در رو شنیدم
رفتم عصبانی در رو باز کردم و داد زدم
_وای ولم کن دیگه چه می خوای؟؟
که یهو بغلم کرد
+منو ببخش که تنهات گذاشتم،حتما خیلی سختی کشیدی و خسته هستی ولی الان می تونی آروم باشی چون من پیشتم خودت رو خالی کن آبجی.
اون واقعا معجزه است
خب می تونم بهش اعتماد کنم و خودم رو خالی کنم،اون هم خون منه
اما نباید پیشش گریه کنم،پس فقط بغلش می کنم و مثل قبلا ها باهاش صحبت می کنم
_من خوبم داداشی،نمیخواد نگرانم باشی
از بغل کردن دست کشیدیم و به صورت های هم نگاه کردیم
+واقعا؟
دستمو روی گونه هاش گذاشتم
_آره داداشی،حالا بگو ببینم خودت خوبی؟ببخشید که عصبی بودم یهویی بهت گفتم که بابا مُرده
+عیبی نداره،برام مهم نیست اون هیچ وقت به من اهمیت نداد،همش همش فکر می کرد که من باعث مرگ مامانم.
(فلش بک به ۲ سال قبل)
+آبجی،اینو بگیر
_گرفتم،حالا نوبت تو
+گرفتم
پ/ت:وای سرم درد گرفت،بسه بازی اون بشقاب پرنده رو بدین من،سریع!
+اوه پاجا همش ضدحال میزنی
_دنی،ببخش پاجا منظوری نداشت
پ/ت:هی دلت کتک می خواد؟!
_پاجا ولش کن،بچه اس دیگه
پ/ت:یکم از خواهرت یاد بگیر
+ببخشید پاجا
پ/ت:سامانتا،برو به مامانت بگو سوار ماشین شه بریم
_چشم،داداشی ماجا کجاست؟
+من چه بدونم،رفته گل هارو نگاه میکنه
_باشه میرم دنبالش ولی توهم مواظب حرف زدنت باش،الان هم به پاجا کمک کن وسایل رو ببره توی ماشین
+وای نه لطفا،من میرم دنبال ماجا
_باشه،برو
رفت دنبال مادرش
+ماجا،ماجا کجایی
+اعه ماجا
م/ت:اوه دنیل،بیا این گل هارو ببین
+باشه ولی مواظب باش نیفتی توی رودخونه
م/ت:اوه عزیزم حواسم هست
هردو رفتم کنار رودخانه
که یهو پای دنیل لیز خورد و داشت توی رودخانه میوفتاد
که مادرش دستش رو گرفت و خودش رو پرت کرد توی رودخانه تا پسرش نیوفته(اومیدوارم تصور کرده باشید)
+ماجاااااا
و مادرش توی رودخانه غرق در خون،مُرد
(پایان فلش بک)
_____________________________________________
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
رفتم نودلم رو بخورم
که بازم صدای در رو شنیدم
رفتم عصبانی در رو باز کردم و داد زدم
_وای ولم کن دیگه چه می خوای؟؟
که یهو بغلم کرد
+منو ببخش که تنهات گذاشتم،حتما خیلی سختی کشیدی و خسته هستی ولی الان می تونی آروم باشی چون من پیشتم خودت رو خالی کن آبجی.
اون واقعا معجزه است
خب می تونم بهش اعتماد کنم و خودم رو خالی کنم،اون هم خون منه
اما نباید پیشش گریه کنم،پس فقط بغلش می کنم و مثل قبلا ها باهاش صحبت می کنم
_من خوبم داداشی،نمیخواد نگرانم باشی
از بغل کردن دست کشیدیم و به صورت های هم نگاه کردیم
+واقعا؟
دستمو روی گونه هاش گذاشتم
_آره داداشی،حالا بگو ببینم خودت خوبی؟ببخشید که عصبی بودم یهویی بهت گفتم که بابا مُرده
+عیبی نداره،برام مهم نیست اون هیچ وقت به من اهمیت نداد،همش همش فکر می کرد که من باعث مرگ مامانم.
(فلش بک به ۲ سال قبل)
+آبجی،اینو بگیر
_گرفتم،حالا نوبت تو
+گرفتم
پ/ت:وای سرم درد گرفت،بسه بازی اون بشقاب پرنده رو بدین من،سریع!
+اوه پاجا همش ضدحال میزنی
_دنی،ببخش پاجا منظوری نداشت
پ/ت:هی دلت کتک می خواد؟!
_پاجا ولش کن،بچه اس دیگه
پ/ت:یکم از خواهرت یاد بگیر
+ببخشید پاجا
پ/ت:سامانتا،برو به مامانت بگو سوار ماشین شه بریم
_چشم،داداشی ماجا کجاست؟
+من چه بدونم،رفته گل هارو نگاه میکنه
_باشه میرم دنبالش ولی توهم مواظب حرف زدنت باش،الان هم به پاجا کمک کن وسایل رو ببره توی ماشین
+وای نه لطفا،من میرم دنبال ماجا
_باشه،برو
رفت دنبال مادرش
+ماجا،ماجا کجایی
+اعه ماجا
م/ت:اوه دنیل،بیا این گل هارو ببین
+باشه ولی مواظب باش نیفتی توی رودخونه
م/ت:اوه عزیزم حواسم هست
هردو رفتم کنار رودخانه
که یهو پای دنیل لیز خورد و داشت توی رودخانه میوفتاد
که مادرش دستش رو گرفت و خودش رو پرت کرد توی رودخانه تا پسرش نیوفته(اومیدوارم تصور کرده باشید)
+ماجاااااا
و مادرش توی رودخانه غرق در خون،مُرد
(پایان فلش بک)
_____________________________________________
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
۲.۵k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.