ویو کوک
ویو کوک
کوک: بی توجهیت تحصین بر انگیزه
جیا: بریم؟
کوک: اوکی
رفتیم بیرونو رنگو کاغذ دیواری و چند ریسه چراغی خریدیم
کوک: همین
جیه: فعلا اره ...بریم خونه
وقتی رسیدیمخونه
رفت اتاقشو منم وسایلو اوردم خونه
یدفعه با
ی لباس خونه امد پایین و یکلاهم گزاشته بود دقیه امد رو ب روم
جیا: بریم شروع کنیم( ذوق
کوک: لباسامو عوض کنم بد
رفتم اتاقمو لباسمو عوض کردم
امدمپاینن
کوک: بریم دیگه رفتیم حیاطو
حیا: ابزار؟
کوک: تو انباره
جیا : برو بیار
کوک : دستور نده خودت برو بیار
حیا: باشههههه
رفتش تو انبار لنگا لنگ برگشت جعبه ابزار بزور بلند میکرد
کمکش نمیکنم تا ادم شه
که یدفعه
ویو ته
لباسمو عوض کردم ی لباس راحتی پوشیدمو رفتم تو حیاط که کوک ب جیان نگا میکرد که انگار داشت ازیتش میکردو کمکش نمیکرد
ولی جیان بزور جعبه ابزارو بلند میکرد هعی تو راه مینداختش
انگار نمیخواد کمکش کنم
خودم پیش قدم شدم و رفتم کمکش کنم
که ...
کوک: بی توجهیت تحصین بر انگیزه
جیا: بریم؟
کوک: اوکی
رفتیم بیرونو رنگو کاغذ دیواری و چند ریسه چراغی خریدیم
کوک: همین
جیه: فعلا اره ...بریم خونه
وقتی رسیدیمخونه
رفت اتاقشو منم وسایلو اوردم خونه
یدفعه با
ی لباس خونه امد پایین و یکلاهم گزاشته بود دقیه امد رو ب روم
جیا: بریم شروع کنیم( ذوق
کوک: لباسامو عوض کنم بد
رفتم اتاقمو لباسمو عوض کردم
امدمپاینن
کوک: بریم دیگه رفتیم حیاطو
حیا: ابزار؟
کوک: تو انباره
جیا : برو بیار
کوک : دستور نده خودت برو بیار
حیا: باشههههه
رفتش تو انبار لنگا لنگ برگشت جعبه ابزار بزور بلند میکرد
کمکش نمیکنم تا ادم شه
که یدفعه
ویو ته
لباسمو عوض کردم ی لباس راحتی پوشیدمو رفتم تو حیاط که کوک ب جیان نگا میکرد که انگار داشت ازیتش میکردو کمکش نمیکرد
ولی جیان بزور جعبه ابزارو بلند میکرد هعی تو راه مینداختش
انگار نمیخواد کمکش کنم
خودم پیش قدم شدم و رفتم کمکش کنم
که ...
۱۳.۰k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.