ویو کوک

ویو کوک
دختره منگول از اتاقش بیرون رفتم‌
رفتم اماده شدمو
تو پزیاریی نشستم که در باز شد
تهیونگ بود
کوک: مگه قرار نبود چند روز نباشی؟
ته: علیک سلام
کوک: سلام
ته: خب نتونستم اونجا بمونم خیلی ازیتم‌میکرد ترجیع دادم بر گردم
کوک: اوکی
ته: برا چی اماده شدی ...کجا میری؟
کوک: اون کلبه سوخترو..
ته: خو
کوک: بزار حرفموو بزنم بد بپر وسعتش
ته: خب
کوک: جیا میخواد اونو درس کنه
ته: هه که چی بشه
کوک: نمیدونم
یدفعه جیا از پله ها امد پایین
جیا: بری...
چشش ب تهیونگ خورد ی چش غوره بش رفتو امد سمتم
تهیونگم با ی نیش خند بش نگا کرد که لج بازه اصکل
جیا: بریم
کوک: اوکی
پاشدم
که
ته: سلام خانم جونگ
جیا دستمو گرفت و کشید از عمارت خارج شد همینهکه درو بست دستمو ول کرد
دیدگاه ها (۲)

ویو کوککوک: بی توجهیت تحصین بر انگیزه جیا: بریم؟کوک: اوکی رف...

ویو ته رفتم جعبرو ازش گرفتم که با حرص دوباره ازم‌گرفته: بزار...

وی جیا یعنی یعنی واقعا نمیتونم ب این دوتا ی زره اعتماد کنم ت...

ویو کوک نمیدونم از وقتی وارد اتاقش شدم و بقلم کرد فکرای عجیب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط