ویو کلارا

ویو کلارا
جیسونگ با ناراحتی اومد
∆کلارا...
=بله؟(زبان اشاره)
∆این چه کاری بود کردی چرا نزاشتی منو ببره؟
=خواب دیدم...می‌میری(زبان اشاره)
∆نفهمیدم تیکه اخرشووو
خیلی خمار بودم
=اگه نمیگفتم میمردی(زبان اشاره)
∆میمردم؟
سرمو تکون دادم
=حالا هم بریم اتاق شکن...جه(زبان اشاره)
∆من نمیتونم
=بیا بریم نترس...من عادت کردم..اگه نریم میکشتت(زبان اشاره)
∆بزار بکشه...من نمیام
=بیا(زبان اشاره)
∆فایده ندارع کلارا
=باشه(زبان اشاره)
میدونستم تهیونگ شوخی نداره واسه همون یه فکری اومد به سرم رفتم سمت یکی از بادیگارد ها
•بله خانم؟
=.......(زبان اشاره)(چیه فکر کردید میگم بهتون😂)
•من بلد نیستم زبان اشاره
عوفی کشیدم و رفتم داخل اتاقم و چیزی می‌خوام و نوشتم و رفتم سمت بادیگارده
•خانم من اجازه ندارم همچنین کاری کنم
دیدگاه ها (۲۴)

ویو کلاراتو برگه نوشتم=ارباب گفته باید منو بزنیی •ارباب؟باشه...

کامنتا

ویو کلارافیلیکس دستمو گرفت و کشید بیرون=بریم بار؟(زبان اشاره...

=چشم(زبان اشاره)∆بیا خانم کوچولو =من کوچولو نیستم‏ (زبان اشا...

پارت ۷

سناریوی جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط