نفرتی که تبدیل به عشق شد
نفرتی که تبدیل به عشق شد
P20
اصلا دوس نداشتم با این سر و وضع برم پیشش
(ویو ا.ت)
بالاخره خجالت رو کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم برم پیشش رفتم به سمت استخر لبه استخر ایستادم
_نمیای داخل؟
نمیشه نیام؟
با در هم رفتن ابرو هاش متوجه این شدم که ناراحت و عصبانیه پس تصمیم گرفتم برم تو اب
یک پام رو گذاشتم روی اولین پله پای دیگم رو هم گذاشتم رفتم روی پله دوم ولی وقتی میخواستم برم روی پله سوم دستی به دور کمرم پیچیده شد و بلندم کرد و بردم داخل استخر
دست و پا زدم تا ولم کنه ولی تنها کاری که میکرد این بود که میخندید
_صدام کن
چی؟؟(داد)
_زود باش صدام کنننننن(داد)
منظورش از صدام کن چی بود ؟؟؟
_ زود باش وگرنه پرتت میکنم
....
_یک
نه.. نه واستا
_دو
ددییییییییی(داد و جیغ)
_(خنده) دوباره
ددی
_افرین
عمق استخر زیاد بود و من شنا بلد نبودم تا ولم کرد سریع چرخیدم و دستام رو دور گردنش انداختم
و سفت خودم رو چسبوندم بهش آخه چاره دیگه ای نداشتم
_تو هم بدت نمیاد ها (خنده)
خیلی خجالت کشیدم ولی بعد حرفش اونم دستاش رو دور کمرم حلقه کرد با و منو به خودش فشار داد
من... من شنا بلد نیستم
_چی؟ چرا زود تر نگفتی ؟
آخه فرصت ندادین که بگم
_اخ یکم راست میگی
خیلی خجالت آور بود سینه هام داشت به بدنش برخورد میکرد و بدن هامون به هم متصل بود سعی کردم بدنم رو ازش جدا کنم
_ راستی میدونستی که عصبانی کردن من بها داره؟
چی ؟ نه
_الان باید بهم بهاش رو بدی
ولی من که عصبانیتون نکردم
_همین الان کردی
حرکت کرد و به لبه استخر نزدیک شد منو چسبوندم به لبه استخر رو لبام رو اسیر لباش کرد
خمارریییییییی😅😅😅🤣
P20
اصلا دوس نداشتم با این سر و وضع برم پیشش
(ویو ا.ت)
بالاخره خجالت رو کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم برم پیشش رفتم به سمت استخر لبه استخر ایستادم
_نمیای داخل؟
نمیشه نیام؟
با در هم رفتن ابرو هاش متوجه این شدم که ناراحت و عصبانیه پس تصمیم گرفتم برم تو اب
یک پام رو گذاشتم روی اولین پله پای دیگم رو هم گذاشتم رفتم روی پله دوم ولی وقتی میخواستم برم روی پله سوم دستی به دور کمرم پیچیده شد و بلندم کرد و بردم داخل استخر
دست و پا زدم تا ولم کنه ولی تنها کاری که میکرد این بود که میخندید
_صدام کن
چی؟؟(داد)
_زود باش صدام کنننننن(داد)
منظورش از صدام کن چی بود ؟؟؟
_ زود باش وگرنه پرتت میکنم
....
_یک
نه.. نه واستا
_دو
ددییییییییی(داد و جیغ)
_(خنده) دوباره
ددی
_افرین
عمق استخر زیاد بود و من شنا بلد نبودم تا ولم کرد سریع چرخیدم و دستام رو دور گردنش انداختم
و سفت خودم رو چسبوندم بهش آخه چاره دیگه ای نداشتم
_تو هم بدت نمیاد ها (خنده)
خیلی خجالت کشیدم ولی بعد حرفش اونم دستاش رو دور کمرم حلقه کرد با و منو به خودش فشار داد
من... من شنا بلد نیستم
_چی؟ چرا زود تر نگفتی ؟
آخه فرصت ندادین که بگم
_اخ یکم راست میگی
خیلی خجالت آور بود سینه هام داشت به بدنش برخورد میکرد و بدن هامون به هم متصل بود سعی کردم بدنم رو ازش جدا کنم
_ راستی میدونستی که عصبانی کردن من بها داره؟
چی ؟ نه
_الان باید بهم بهاش رو بدی
ولی من که عصبانیتون نکردم
_همین الان کردی
حرکت کرد و به لبه استخر نزدیک شد منو چسبوندم به لبه استخر رو لبام رو اسیر لباش کرد
خمارریییییییی😅😅😅🤣
۸.۸k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.