p: 2
p: 2
عشق های هم کلاسی
دستم رو گرفت و فرار کردیم
ا. ت: چرا از اونا فرار میکنی مگه چیکار کردیشون که از دستت عصبانی هستند ها؟
( با تعجبیت گفت)
جونگ کوک: سوال نپرس و بدو
ا. ت: ناشه
و تا یه جایی رسیدیم که میتونستیم اونجا قایم شیم و قایم شدیم و ولی دوباره جونگ کوک رو پیدا کردند و دوباره دوییدند.
من یه جاره ای میخواستم پیدا کنم ولی به ذهنم نرسید جنی پیدام کرد.
جنی: خوبی سدمه دیدی
ا. ت: نه خوبم سدمه مدیدم نگران نباش ولی جونگ کوک فکر کنم حالش خوب نیست
جنی: اوه وایسا به پلیس زنگ بزنم
ا. ت: ن ن نه زنگ نزن
جنی: چ چرا مگه چی شده
(با نگرانی گفت)
ا. ت: من میخواستم زنگ بزنم ولی جونگ کوک گفت زنگ نزن
جنی: اوه نگران نباش جونگ کوک از خودش مواظب هست بیا بریم خونه
ا. ت: باشه
جنی: وایسا به تهیانگ زنگ بزنم بیاد
ا. ت: نه نمیخواد خودم میرم
جنی: مطمعنی
ا. ت: اره
جنی: باشه
ا. ت: منرفتم خدافظ
جنی: باشه خدافظ مواظب باش
ا. ت: خدافظ
و رفتم...
ببخشید کم شد
ادامشو یک ساعت بعد میزارم
دوستون دارم
ا
عشق های هم کلاسی
دستم رو گرفت و فرار کردیم
ا. ت: چرا از اونا فرار میکنی مگه چیکار کردیشون که از دستت عصبانی هستند ها؟
( با تعجبیت گفت)
جونگ کوک: سوال نپرس و بدو
ا. ت: ناشه
و تا یه جایی رسیدیم که میتونستیم اونجا قایم شیم و قایم شدیم و ولی دوباره جونگ کوک رو پیدا کردند و دوباره دوییدند.
من یه جاره ای میخواستم پیدا کنم ولی به ذهنم نرسید جنی پیدام کرد.
جنی: خوبی سدمه دیدی
ا. ت: نه خوبم سدمه مدیدم نگران نباش ولی جونگ کوک فکر کنم حالش خوب نیست
جنی: اوه وایسا به پلیس زنگ بزنم
ا. ت: ن ن نه زنگ نزن
جنی: چ چرا مگه چی شده
(با نگرانی گفت)
ا. ت: من میخواستم زنگ بزنم ولی جونگ کوک گفت زنگ نزن
جنی: اوه نگران نباش جونگ کوک از خودش مواظب هست بیا بریم خونه
ا. ت: باشه
جنی: وایسا به تهیانگ زنگ بزنم بیاد
ا. ت: نه نمیخواد خودم میرم
جنی: مطمعنی
ا. ت: اره
جنی: باشه
ا. ت: منرفتم خدافظ
جنی: باشه خدافظ مواظب باش
ا. ت: خدافظ
و رفتم...
ببخشید کم شد
ادامشو یک ساعت بعد میزارم
دوستون دارم
ا
۱۵.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.