ᴘᴀʀᴛ 25
ᴘᴀʀᴛ 25
؟پلیس؟....تا الان چند تا پلیس با این حرومزاده...درافتادن...ولی هیچ کدومشون...زنده از اینجا..بیرون نرفتن....بغیر از یکی....
در باز شد و صدای پا نزدیک تر میشد...مین هه رو بغل کردم و دویدم پشت دیوار تا نبیننمون....
_اینجایی؟؟...منم...
صداشو که شنیدم از پشت دیوار اومدم بیرون و رفتم سمتش....
_اینجا چیکار میکنی؟میدونی اگر بفهمه تو متوجه همه چیز شدی چه غوغایی میشه؟!بچرو بده به من و دنبالم بیا...فقط سریع باش خب؟
+م....من...من...
_زودباش....
آستین لباسشو گرفتم که باعث شد برگرده...
+چرا..........چرا باید بهت اعتماد کنم؟؟تو هنوزم یه خیانت کار عوضی ای!
اصن چرا این زنارو زندانی کردید؟بعضی از اونا وضعیت خوبی ندارن!
_لازم نکرده بدونی....فقط دنبالم بیا....هرچی نباشه جونتون برام مهمه...
+ولی اون زن بارداره!بچش داره به دنیا میاد....اگر الان اینکارو انجام ندیم دوتاشون میمیرن!
_هی....یه لحظه فکر کن!!!ما وقت این کارارو نداریم!هرچی زودتر باید بریم.....
+م...من...من نمیتونم اینجا ولش کنم تا بمیره....
_اگر بیخیالش نشی باید بیخیال زندگی خودتو منو مین هه بشی....میخوای؟
+خب......خب معلومه که نمیخوام...ولی اونم آدمه...مهمتر از همه مادره!
_تهش که چی؟اخرش خودشو بچش باید برن زیر دست یه آدم بی رحم تر از این آدم!
+زیردست؟؟اینا اینجان تا بَرده بشن؟؟
_کاش فقط برده بودن....تا الانشم زیادی میدونی...خطرناکه!بیا بریم...
رفتم سمت میله ها و نشستم روی زانوهام.....
+(آروم)قول میدم اگر زنده موندم نجاتت بدم!هم خودتو هم بچتو....ببخشید که کاری نتونستم برات انجام بدم....
بلند شدم و دنبال جونگکوک راه افتادم.....
مین هه رو محکم توی بغلش گرفته بود و آستین لباس منم میکشید....
_برو توی این اتاق!(آروم)
(حمایتهاکمشدهپسشرطمیزارم)
۲۰کامنت
فیکهایجدیدتوراهن🚫
؟پلیس؟....تا الان چند تا پلیس با این حرومزاده...درافتادن...ولی هیچ کدومشون...زنده از اینجا..بیرون نرفتن....بغیر از یکی....
در باز شد و صدای پا نزدیک تر میشد...مین هه رو بغل کردم و دویدم پشت دیوار تا نبیننمون....
_اینجایی؟؟...منم...
صداشو که شنیدم از پشت دیوار اومدم بیرون و رفتم سمتش....
_اینجا چیکار میکنی؟میدونی اگر بفهمه تو متوجه همه چیز شدی چه غوغایی میشه؟!بچرو بده به من و دنبالم بیا...فقط سریع باش خب؟
+م....من...من...
_زودباش....
آستین لباسشو گرفتم که باعث شد برگرده...
+چرا..........چرا باید بهت اعتماد کنم؟؟تو هنوزم یه خیانت کار عوضی ای!
اصن چرا این زنارو زندانی کردید؟بعضی از اونا وضعیت خوبی ندارن!
_لازم نکرده بدونی....فقط دنبالم بیا....هرچی نباشه جونتون برام مهمه...
+ولی اون زن بارداره!بچش داره به دنیا میاد....اگر الان اینکارو انجام ندیم دوتاشون میمیرن!
_هی....یه لحظه فکر کن!!!ما وقت این کارارو نداریم!هرچی زودتر باید بریم.....
+م...من...من نمیتونم اینجا ولش کنم تا بمیره....
_اگر بیخیالش نشی باید بیخیال زندگی خودتو منو مین هه بشی....میخوای؟
+خب......خب معلومه که نمیخوام...ولی اونم آدمه...مهمتر از همه مادره!
_تهش که چی؟اخرش خودشو بچش باید برن زیر دست یه آدم بی رحم تر از این آدم!
+زیردست؟؟اینا اینجان تا بَرده بشن؟؟
_کاش فقط برده بودن....تا الانشم زیادی میدونی...خطرناکه!بیا بریم...
رفتم سمت میله ها و نشستم روی زانوهام.....
+(آروم)قول میدم اگر زنده موندم نجاتت بدم!هم خودتو هم بچتو....ببخشید که کاری نتونستم برات انجام بدم....
بلند شدم و دنبال جونگکوک راه افتادم.....
مین هه رو محکم توی بغلش گرفته بود و آستین لباس منم میکشید....
_برو توی این اتاق!(آروم)
(حمایتهاکمشدهپسشرطمیزارم)
۲۰کامنت
فیکهایجدیدتوراهن🚫
۵.۱k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.