مجبور شد

"مجبور شد"
پارت ۲
+من
_لینو

بالاخره رسیدیم خونه ی مامان لینو
مامان لینو از من بدش میومد ولی لینو اینو متوجه نشده بود
رفتیم تو به مامان لینو سلام کردم اما حوابمو نداد
لونا. رو دیدم و اومد بغلم کرد
بعد چند دیقه نشستیم و باهم صحبت کردیم
مامان لینو=م\ل
م\ل:بیاین شام بچه ها
رفتیم و سر میز نشستیم
م\ل:خب پسرم این چند وقت چیکار کردی
+:مامان جون چند وقت چیه همین یه هفته پیش اینجا بودیم
لونا خندید و بهت چشمک زد
_:هیچی دیگه کارم روی روال همیشگیشه کار ا\ت سخته چرا از اون نمیپرسید
مامان لینو حرفی نزد و لونا برای اینکه ناراحت نشم گفت
اووو اره ا\ت فکر کنم این روزا سرت خیلی شلوغ باشه چون طراحای لباس کاراشونو وارد میکنن
+:ا اره این روزا سرم شلوغه ولی خب خوبه که تا ظهر میتونن برگردم خونه
غذامونو تموم شد و وسایل هارو جمع کردیم
چون امروز از صبح زود رفته بودم سرکار خسته بودم با اینکه نمیخواستم مجبور شدم برم بخوابم از لونا اجازه گرفتم و توی اتاقش خوابیدم
م\ل: لینو میگم که
_:جانم؟
م\ل: لباس ا\ت خیلی بازه تو به عنوان شوهرش نباید اجازه بدی اینارو بپوشه
_:اتفاقا اینو من براش خریدم و خودم گفتم امروز اینو بپوشه دختر قابل اعتمادیه پس لازم نیست من نگران پوشش اون باشم
م\ل: ولی به هرحال این نظر من بود
بعد نیم ساعت بیدار شدم حالم بهتر بود موهامو مرتب کردم و رفتم بیرون
_:بهتری
+:اره خوبم خیلی خسته بودم باید یه ذره استراحت میکردم
رفتم توی اشپزخونه تا اب بخورم که صدای مامان لینو رو شنیم که می گفت لینو جان یه دیقه بیا
از اونجا بعد دیگه حرفاشونو نشنیدم رفتم بیرون و روی مبل نشستم و دوباره صبحتامونو شروع کردیم ولی قیافه ی لینو...انگار خوشحال نبود و بغض داشت
دیدگاه ها (۴)

"مجبور شد"پارت۳ من+لینو_ساعت ۱۲ شد که داشتیم میرفتیم لینو هم...

"مجبور شد"پارت ۴من+لینو_(ساعت ۱ شب )صدای در اومد دوییدی سمت ...

https://daigo.ir/secret/61684770318لینک ناشناسم اگر حرفی بود...

مینی رمان لینو"مجبور شد"پارت۱من لینو_(شنبه)*لینو درو باز کرد...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

love Between the Tides²⁵چند دقیقه بعدم: چیکار میکنی؟ ا/ت: هی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط