پارت سیزده تاشانزده
پارت سیزده تاشانزده
رز:
انقد دویدیم تا رسیدیم به یه آبادی هیچکدومه مون جرعت نداشتیم پشته مونو نگاه کنیم رسیدیم به یه پارک نشستن پسرا رو زمین نشستن ما رو نیمکت هلنا (نیایش) شروع کرد به گریه کردن و ناله میکرد :
_ خددایا این چه مسیبتی بود .... مگه من چه گناهی به درگاهه تو کردم 😩
مه جیا و می چا و پونی و جیسو و لیسا و جنی هم افتادن به گریه و من داد زدم :
+ای درد بگیره تو چشماتون نگریی اه خوبی ما خودمون عجایبو خلقه ایم 👿 خجالت بکشین مخصوصاً مه جیا و می چا و پونی رو شما خیلی حساب واز کرده بودم 😡
جنی _ حرفه مفت نزن ما بخاطره تو و اون اقا سهونت اینجوری شدیم اگه تو تو پلک پینگ نبودی ما همه مون به خوبی زندگی میکردیم
اعصبانی شدم یکی زدم تو گوشش و گفتم :
+ همتون گم شین بدرک وقتی خودم همه چیو دریت کردم اونموقه بعد اگه ما نبودیم هیچکدومتون زنده نبودین میفهمی ... ها ؟
بعد دسته سهونو که وایساده بودو گرفتم و رفتیم چقد پارکش بزرگ و خلوت بود نشستم رویه یه نیمکت و شروع کردم به گریه کردن حس کردم یکی بغلم کرد سرمو گرفتم بالا خرد به بینی سهون نگاهه مشکیمو دادم دسته نگاهه مشکیش و سهون محکم تر بغلم کرد و گفت :
+ هر گوهی که خواستن بخورن فقط تو گریه نکن جونم باشه ؟
صدایه جیغ و داد دختر و پسر اومد ....
جنی :
نشستم و گفتم :
_ دختره آشغال هرز...
صدایه اره اومد نگاهه پشتمون کردم همون پسره جیغو داد کردیم 😭
داد زدم :
_ رز گوه خردم خواهش میکنم ...
پسره با یه دستش گلومو و با یه دستش دیگش اره رو نزدیک کرد
یه دفعه( مثه فیلم هندیا شد😹 )
رز اومد و گفت :
_ اونرادا فانرادا 😂 👌
و محو شد و رفت رفتم تو بغلش و گفتم :
+گو.......ههه .... خخخووو...ررر...دددِدِم 😢 منو ببخش اجی ببخش 😭
_اشکالی نداره تو هم منو ببخش اجی 😊
بعد رفتیم بخوفتیم zzzz😪 😴 قرار شد رز و سهون نگهبانی بدن .....
سهون:
نشسته بودم کناره رز و داشتم اطرافمو نگاه میکردم که یکی از پشت گفت :
_کمکم کنین 💀
نگاهه پشتم کردم همون دختره چش زده کهربایی بود اینفعه انگار یکی داشت میزدش بعد اون پسره زاحر شد و گفت به دختره :
_ گم شو آشغال
بعد امد سمته ما و دختره رو مجبور کرد رز و بکوشه بعد خودش امد گردنه منو گرفت و گفت :
_ اربابزاده ام هون خیلی خوشحال میشه اگه کله تویه حرومزاده رو براش ببرم بعد یه خنده از تع دل زد 😃 😄
رز :
دختر افتاد رو و تو گوشم گفت :
_ فرار کن شاهزاده با من
بعد ولم کرد و من نمیتونستم اونو ول کنم ولی من بهش باید اعتماد کنم رفتم ...
سهون :
دختره بهش حمله کرد و داد زد :
_ فرار کن !
چطور بود ؟
رز:
انقد دویدیم تا رسیدیم به یه آبادی هیچکدومه مون جرعت نداشتیم پشته مونو نگاه کنیم رسیدیم به یه پارک نشستن پسرا رو زمین نشستن ما رو نیمکت هلنا (نیایش) شروع کرد به گریه کردن و ناله میکرد :
_ خددایا این چه مسیبتی بود .... مگه من چه گناهی به درگاهه تو کردم 😩
مه جیا و می چا و پونی و جیسو و لیسا و جنی هم افتادن به گریه و من داد زدم :
+ای درد بگیره تو چشماتون نگریی اه خوبی ما خودمون عجایبو خلقه ایم 👿 خجالت بکشین مخصوصاً مه جیا و می چا و پونی رو شما خیلی حساب واز کرده بودم 😡
جنی _ حرفه مفت نزن ما بخاطره تو و اون اقا سهونت اینجوری شدیم اگه تو تو پلک پینگ نبودی ما همه مون به خوبی زندگی میکردیم
اعصبانی شدم یکی زدم تو گوشش و گفتم :
+ همتون گم شین بدرک وقتی خودم همه چیو دریت کردم اونموقه بعد اگه ما نبودیم هیچکدومتون زنده نبودین میفهمی ... ها ؟
بعد دسته سهونو که وایساده بودو گرفتم و رفتیم چقد پارکش بزرگ و خلوت بود نشستم رویه یه نیمکت و شروع کردم به گریه کردن حس کردم یکی بغلم کرد سرمو گرفتم بالا خرد به بینی سهون نگاهه مشکیمو دادم دسته نگاهه مشکیش و سهون محکم تر بغلم کرد و گفت :
+ هر گوهی که خواستن بخورن فقط تو گریه نکن جونم باشه ؟
صدایه جیغ و داد دختر و پسر اومد ....
جنی :
نشستم و گفتم :
_ دختره آشغال هرز...
صدایه اره اومد نگاهه پشتمون کردم همون پسره جیغو داد کردیم 😭
داد زدم :
_ رز گوه خردم خواهش میکنم ...
پسره با یه دستش گلومو و با یه دستش دیگش اره رو نزدیک کرد
یه دفعه( مثه فیلم هندیا شد😹 )
رز اومد و گفت :
_ اونرادا فانرادا 😂 👌
و محو شد و رفت رفتم تو بغلش و گفتم :
+گو.......ههه .... خخخووو...ررر...دددِدِم 😢 منو ببخش اجی ببخش 😭
_اشکالی نداره تو هم منو ببخش اجی 😊
بعد رفتیم بخوفتیم zzzz😪 😴 قرار شد رز و سهون نگهبانی بدن .....
سهون:
نشسته بودم کناره رز و داشتم اطرافمو نگاه میکردم که یکی از پشت گفت :
_کمکم کنین 💀
نگاهه پشتم کردم همون دختره چش زده کهربایی بود اینفعه انگار یکی داشت میزدش بعد اون پسره زاحر شد و گفت به دختره :
_ گم شو آشغال
بعد امد سمته ما و دختره رو مجبور کرد رز و بکوشه بعد خودش امد گردنه منو گرفت و گفت :
_ اربابزاده ام هون خیلی خوشحال میشه اگه کله تویه حرومزاده رو براش ببرم بعد یه خنده از تع دل زد 😃 😄
رز :
دختر افتاد رو و تو گوشم گفت :
_ فرار کن شاهزاده با من
بعد ولم کرد و من نمیتونستم اونو ول کنم ولی من بهش باید اعتماد کنم رفتم ...
سهون :
دختره بهش حمله کرد و داد زد :
_ فرار کن !
چطور بود ؟
- ۵.۵k
- ۱۲ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط