فیک
فیک جیمین
یک اتفاق
پارت ۱۰
؟: خب دادستان کسی مه الان ما فکر میکردیم قاتل پروندهس فقط ۴ سال خدمتکار عمارت آقای لی بوده و خواهرش ۲۴ سال اونجا کار میکرد و الان بخاطر عمل سختی که داشته تو کما رفته و خانم لی یونجی یه دوست داشته که دوست دختر اول آقای لی بوده و آقای لی با خانم یونجی به خانم سومین دوست صمیمی خانم لی خیانت کرد و سومین الان خارج از کشوره و معلوم نیست کجا زندگی میکنه و از اطلاعاتی که وقتی کره بوده پیدا کردم چئون سوبین قبل ازدواج با کانگ مین سو باردار بوده و یه پسر به نام یوجین به دنیا آورد و شوهرش بعد سه سال فوت کرد وبا پسرش به خارج از کشور رفتن و آلان ۳ ساله هیچ خبری ازشون نیست و.....
+:خب یونگ دو اینارو به کسی نمیگی تا کسی مشکوک نشه تو هنوز درباره چئون سوبین تحقیق کن و بهم بگو من میرم خدافظ
راوی ویو : یونا ساعت ۱ ظهر رسید خونه
+: من اومدم بیبی موچی من کجاست ((رفتم بالا اما اونجا هم نبود بهش زنگ زدم ولی جواب نداد ))
پرش زمانی به ۴ ساعت بعد
یونا ویو:
زنگ میزدم جواب نمیداد شماره دوستاش هم نداشتم تکیه دادم به دیوار و گریه کردم نکنه بخاطر اینکه هنوز پی گیر اون پروندام بلایی سرش اوردن هق اگه بلایی سر عشقم آورده باشن خودم میکشمشون ۱ ساعت همینجوری رو زمین اتاقم گریه کردم که خوابم برد
پرش زمانی به ۳ شب
یونا ویو
یه کابوس بدی دیدم که با جیغ بلندی بیدار شدم رو تخت بودم همهجا تاریک بود که زدم زیر گریه داشتم گریه میکردم که در باز شد و
جیمین ویو :
وقتی یونا رفت بیدار شدم رفتم پایین که دیدم صبحونه حاضره ای عشق خوشکلم آماده کرده رفتم صبحونه خوردم که گوشیم زنگ خورد شوگا بود گفت که دور هم جمع شدن میخوان منم برم منم گفتم باشه خب تا یونا برگرده میرم و رفتم باهم گیم زدیم غذا خوردیم و خب دیگه همینجوری زمان گذشت و منم حواسم به ساعت نبود دنبال گوشیم بودم که پیداش نکردم ساعت ۱۲ بامداد بود از بچه ها خدافظی کردم رفتم به به سمت ماشین و گوشیمو تو ماشین پیدا کردم حرکت کردم و بعد ۲۰ مین رسیدم خونه چراغا خاموش بود رفتم تو اتاق یونا مثل بچه ها رو زمین خوابیده بود بغلش کردم گذاشتمش رو تخت خودم کنارش خوابیدم ساعت ۳ بامداد بود بيدار شدم رفتم آشپز خانه و داشتم آب میخوردم که صدای جیغ اومد رفتم بالا یونا داشت گریه میکرد بغلش کردم که با مشت میزد به سینم
_: آروم باش زندگیم من اینجام
+: جیمین. هق کجا بودی میدونی چقدر نگرانت شدم هق هق
_: عشقم خونه یک. از دوستام بودم حواسم به ساعت نبود ببخشید دیگه گریه نکن اینجوری منم گریه میکنم
+: باشه گریه نمیکنم
_: افرین خوشکلم
+: ولی نباید زنگ میزدی
_: گوشیم تو ماشین بود و حواسم نبود
+: بیا بخوابیم و هرفقط خواستی جایی بری بهم خبر بده تا اینجوری سکته نکنم
_: باشه زندگیم
پرش زمانی به ۱ هفته بعد
یونا ویو :
الان ۱ هفته شد و من هنوز پی گیر اون پروندم یه چیزایی فهمیدم پسر اون زن یوجین که برا دانشگاهش آمریکاست
و خدمتکار خونه آقای کانگ شوهر سابق سوبین رو پیدا کردم فردا یونگ دو میره بهشون سر میزنه و رابطه منو جیمین عالی پیش میره بهم وابسته شدیم و کوک با یورا و تهیونگ و لیانا باهم رابطه دارن و باهم به یه خونه گرفتن
امروز نهار میریم بزرگترین رستوران سئول و این پیشنهاد جیمین بودو به منم گفت یه لباس خاص بپوشم و منم پوشیدم و رفتم پایین
+:جیمینا من آماده اوو آقامون چه خوشتیپ شده
_: مرسی توهم خیلی خوشکل تر شدی
+: بریم
پرش زمانی به رستوران
_: خب زندگیم چی سفارش میدی
+: من یه چاپچائه میخوام .
_: منم همینطور
جیمین ویو :
۱ هفته هس که میخوام از یونا خواستگاری کنم اما فرصت مناسب نداشتم امروز رو مناسبی هس باهم رفتیم رستوران سفارش دادیم و خوردیم و بعدش جلوش زانو زدم تعجب کرد جعبه حلقه رو درآوردم و گفتم
_: یونا شی با من ازدواج میکنی میشه مال من شی ؟
+: .....
_: عشقم میشه مال من شی
+: اه........
خ
م
ا
ر
ی
خب نظرتون رو بگید
روزی یه پارت
استایل ها اسلاید بعد
یک اتفاق
پارت ۱۰
؟: خب دادستان کسی مه الان ما فکر میکردیم قاتل پروندهس فقط ۴ سال خدمتکار عمارت آقای لی بوده و خواهرش ۲۴ سال اونجا کار میکرد و الان بخاطر عمل سختی که داشته تو کما رفته و خانم لی یونجی یه دوست داشته که دوست دختر اول آقای لی بوده و آقای لی با خانم یونجی به خانم سومین دوست صمیمی خانم لی خیانت کرد و سومین الان خارج از کشوره و معلوم نیست کجا زندگی میکنه و از اطلاعاتی که وقتی کره بوده پیدا کردم چئون سوبین قبل ازدواج با کانگ مین سو باردار بوده و یه پسر به نام یوجین به دنیا آورد و شوهرش بعد سه سال فوت کرد وبا پسرش به خارج از کشور رفتن و آلان ۳ ساله هیچ خبری ازشون نیست و.....
+:خب یونگ دو اینارو به کسی نمیگی تا کسی مشکوک نشه تو هنوز درباره چئون سوبین تحقیق کن و بهم بگو من میرم خدافظ
راوی ویو : یونا ساعت ۱ ظهر رسید خونه
+: من اومدم بیبی موچی من کجاست ((رفتم بالا اما اونجا هم نبود بهش زنگ زدم ولی جواب نداد ))
پرش زمانی به ۴ ساعت بعد
یونا ویو:
زنگ میزدم جواب نمیداد شماره دوستاش هم نداشتم تکیه دادم به دیوار و گریه کردم نکنه بخاطر اینکه هنوز پی گیر اون پروندام بلایی سرش اوردن هق اگه بلایی سر عشقم آورده باشن خودم میکشمشون ۱ ساعت همینجوری رو زمین اتاقم گریه کردم که خوابم برد
پرش زمانی به ۳ شب
یونا ویو
یه کابوس بدی دیدم که با جیغ بلندی بیدار شدم رو تخت بودم همهجا تاریک بود که زدم زیر گریه داشتم گریه میکردم که در باز شد و
جیمین ویو :
وقتی یونا رفت بیدار شدم رفتم پایین که دیدم صبحونه حاضره ای عشق خوشکلم آماده کرده رفتم صبحونه خوردم که گوشیم زنگ خورد شوگا بود گفت که دور هم جمع شدن میخوان منم برم منم گفتم باشه خب تا یونا برگرده میرم و رفتم باهم گیم زدیم غذا خوردیم و خب دیگه همینجوری زمان گذشت و منم حواسم به ساعت نبود دنبال گوشیم بودم که پیداش نکردم ساعت ۱۲ بامداد بود از بچه ها خدافظی کردم رفتم به به سمت ماشین و گوشیمو تو ماشین پیدا کردم حرکت کردم و بعد ۲۰ مین رسیدم خونه چراغا خاموش بود رفتم تو اتاق یونا مثل بچه ها رو زمین خوابیده بود بغلش کردم گذاشتمش رو تخت خودم کنارش خوابیدم ساعت ۳ بامداد بود بيدار شدم رفتم آشپز خانه و داشتم آب میخوردم که صدای جیغ اومد رفتم بالا یونا داشت گریه میکرد بغلش کردم که با مشت میزد به سینم
_: آروم باش زندگیم من اینجام
+: جیمین. هق کجا بودی میدونی چقدر نگرانت شدم هق هق
_: عشقم خونه یک. از دوستام بودم حواسم به ساعت نبود ببخشید دیگه گریه نکن اینجوری منم گریه میکنم
+: باشه گریه نمیکنم
_: افرین خوشکلم
+: ولی نباید زنگ میزدی
_: گوشیم تو ماشین بود و حواسم نبود
+: بیا بخوابیم و هرفقط خواستی جایی بری بهم خبر بده تا اینجوری سکته نکنم
_: باشه زندگیم
پرش زمانی به ۱ هفته بعد
یونا ویو :
الان ۱ هفته شد و من هنوز پی گیر اون پروندم یه چیزایی فهمیدم پسر اون زن یوجین که برا دانشگاهش آمریکاست
و خدمتکار خونه آقای کانگ شوهر سابق سوبین رو پیدا کردم فردا یونگ دو میره بهشون سر میزنه و رابطه منو جیمین عالی پیش میره بهم وابسته شدیم و کوک با یورا و تهیونگ و لیانا باهم رابطه دارن و باهم به یه خونه گرفتن
امروز نهار میریم بزرگترین رستوران سئول و این پیشنهاد جیمین بودو به منم گفت یه لباس خاص بپوشم و منم پوشیدم و رفتم پایین
+:جیمینا من آماده اوو آقامون چه خوشتیپ شده
_: مرسی توهم خیلی خوشکل تر شدی
+: بریم
پرش زمانی به رستوران
_: خب زندگیم چی سفارش میدی
+: من یه چاپچائه میخوام .
_: منم همینطور
جیمین ویو :
۱ هفته هس که میخوام از یونا خواستگاری کنم اما فرصت مناسب نداشتم امروز رو مناسبی هس باهم رفتیم رستوران سفارش دادیم و خوردیم و بعدش جلوش زانو زدم تعجب کرد جعبه حلقه رو درآوردم و گفتم
_: یونا شی با من ازدواج میکنی میشه مال من شی ؟
+: .....
_: عشقم میشه مال من شی
+: اه........
خ
م
ا
ر
ی
خب نظرتون رو بگید
روزی یه پارت
استایل ها اسلاید بعد
۴.۲k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.