رفتم سر میز ...
رفتم سر میز ...
««««««««
تهیونگ: اماده ام بریم؟
رفتیم سوار ماشین شدیم
جیمین:حرکت کن
حرکت کردیم به سمت شرکت
تهیونگ: تو مطمعنی؟
جیمین:چقدر میخوای بپرسی؟
تهیونگ: نمیدونم حس بدی دارم
تهیونگ: ولی هرچی شد گردن خودت من فقط همراهت اومدم
جیمین:نگران نباش این بار اول نیست
تهیونگ: اوهوم اون دختره یادته تو فرودگاه بهم حمله کرد هنوز عکسشو دارم به بنگ پی دی نیم نشون دادم گذاشتنش تو بلک لیست دیگه حتی وقتی تو خیابونم پامونو بزاریم قیافشو نمیبینیم
جیمین:منم میخوام قیافشو دیگه نبینم
تهیونگ: ولی بهمون گفت قراره بیشتر ببینتمون
جیمین:هوففف این دیگه خیلی پررویه
تهیونگ: ولی فامیلاشون یکیه هیانگ ا.ت و هیانگ مینگ یو
جیمین:کارت شناساییشو دیدی؟
تهیونگ: نه
جیمین:پس ازکجا میدونی واقعا فامیلش هیانگه
تهیونگ: خیلی یه دنده ای
جیمین:من کاری که میخوامو میکنم*لبخند
بلاخره رسیدیم شرکت
(همین موقع ویو ا.ت)
اماده شده بودم تا برم شرکت و داداشمو ببینم
یانگ:ا.ت من اومدم خونه ای
ا.ت:اره خونه ام بیا
ا.ت:چه خبر؟دیروز خوش گذشت؟
یانگ:اوهوم متاسفم که مجبور شدم ولت کنم راستی خریدات تو ملشینمه
ا.ت: باشه بعدا برشون میدارم
یانگ:جایی میخواستی بری؟
ا.ت:میخواستم برم داداشمو ببینم
یانگ:برسونمت
ا.ت:اگه میتونی
یانگ:حالت خوبه
ا.ت: اوهوم فقط دیشب یکم بهم ضد حال خورد
یانگ:بخاطره من؟
ا.ت:نه بخاطره یه نفر دیگه
یانگ:چی شده؟تاجایی که من میدونم تو سینگلی
ا.ت:جیمین
یانگ:چی؟جیمین؟
یانگ:فیلمی چیزی ازش در رفته؟نه وایستا نکمه قرار میزاره؟بزار یه نگه بندازم
ا.ت:نههه داستانش درازه تو راه برات تعریف میکنم
یانگ :باشه وایستا خریدارا بیارم از ماشینم
ا.ت:اوکی
...
««««««««
تهیونگ: اماده ام بریم؟
رفتیم سوار ماشین شدیم
جیمین:حرکت کن
حرکت کردیم به سمت شرکت
تهیونگ: تو مطمعنی؟
جیمین:چقدر میخوای بپرسی؟
تهیونگ: نمیدونم حس بدی دارم
تهیونگ: ولی هرچی شد گردن خودت من فقط همراهت اومدم
جیمین:نگران نباش این بار اول نیست
تهیونگ: اوهوم اون دختره یادته تو فرودگاه بهم حمله کرد هنوز عکسشو دارم به بنگ پی دی نیم نشون دادم گذاشتنش تو بلک لیست دیگه حتی وقتی تو خیابونم پامونو بزاریم قیافشو نمیبینیم
جیمین:منم میخوام قیافشو دیگه نبینم
تهیونگ: ولی بهمون گفت قراره بیشتر ببینتمون
جیمین:هوففف این دیگه خیلی پررویه
تهیونگ: ولی فامیلاشون یکیه هیانگ ا.ت و هیانگ مینگ یو
جیمین:کارت شناساییشو دیدی؟
تهیونگ: نه
جیمین:پس ازکجا میدونی واقعا فامیلش هیانگه
تهیونگ: خیلی یه دنده ای
جیمین:من کاری که میخوامو میکنم*لبخند
بلاخره رسیدیم شرکت
(همین موقع ویو ا.ت)
اماده شده بودم تا برم شرکت و داداشمو ببینم
یانگ:ا.ت من اومدم خونه ای
ا.ت:اره خونه ام بیا
ا.ت:چه خبر؟دیروز خوش گذشت؟
یانگ:اوهوم متاسفم که مجبور شدم ولت کنم راستی خریدات تو ملشینمه
ا.ت: باشه بعدا برشون میدارم
یانگ:جایی میخواستی بری؟
ا.ت:میخواستم برم داداشمو ببینم
یانگ:برسونمت
ا.ت:اگه میتونی
یانگ:حالت خوبه
ا.ت: اوهوم فقط دیشب یکم بهم ضد حال خورد
یانگ:بخاطره من؟
ا.ت:نه بخاطره یه نفر دیگه
یانگ:چی شده؟تاجایی که من میدونم تو سینگلی
ا.ت:جیمین
یانگ:چی؟جیمین؟
یانگ:فیلمی چیزی ازش در رفته؟نه وایستا نکمه قرار میزاره؟بزار یه نگه بندازم
ا.ت:نههه داستانش درازه تو راه برات تعریف میکنم
یانگ :باشه وایستا خریدارا بیارم از ماشینم
ا.ت:اوکی
...
۴.۱k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.