🤎عطر تلخ🤎P20
لیا : وقتی پلیس به یونسو زنگ زد حسابی نگران شدم کوک بعد از ۴ روز پیدا شده بود وقتی ببینمش مطمئناً میپرم بغلش
وقتی وارد کلانتری شدم با بدن خونی و خسته کوک که روی صندلی نشسته بود مواجه شدم با ترس به سمتش دویدم و خواستم بغلش کنم که نگهبانی که اونجا بود مانع شد
لیا : کوک تو کجا بودی عوضی میدونی چقدر نگرانت شدم؟؟؟(با داد)
کوک : لیا....من متاسفم
لیا : با من حرف بزن بگو چیشده؟
همون لحظه مردی که چند متر اون طرفتر وایساده بود اومد سمتم و با جدیت شروع به حرف زدن کرد
مرد : باید باهاتون حرف بزنم خانم کیم
لیا : موضوع چیه
مرد : بفرمایید داخل براتون توضیح میدم
بالاخره از کوک دل کردم و پشت سر اون مرد رفتم داخل ، با کنجکاوی بهش خیره شده بودم که شروع به تعریف کرد
مرد : شما چند وقته آقای جئون رو میشناسید؟
لیا : نزدیک سه ماه داستان چیه چرا اون اینجاست ؟
مرد : ایشون مرتکب قتل شدند قتلی که فکر نمیکنم بی ربط به شما باشه
لیا : منظورتون چیه؟
مرد : شما از پدرتون خبر دارید؟
لیا : دلمم نمیخواد خبر داشته باشم ، اتفاقی افتاده؟؟
مرد : مقتول.....پدر شما بوده...
وقتی وارد کلانتری شدم با بدن خونی و خسته کوک که روی صندلی نشسته بود مواجه شدم با ترس به سمتش دویدم و خواستم بغلش کنم که نگهبانی که اونجا بود مانع شد
لیا : کوک تو کجا بودی عوضی میدونی چقدر نگرانت شدم؟؟؟(با داد)
کوک : لیا....من متاسفم
لیا : با من حرف بزن بگو چیشده؟
همون لحظه مردی که چند متر اون طرفتر وایساده بود اومد سمتم و با جدیت شروع به حرف زدن کرد
مرد : باید باهاتون حرف بزنم خانم کیم
لیا : موضوع چیه
مرد : بفرمایید داخل براتون توضیح میدم
بالاخره از کوک دل کردم و پشت سر اون مرد رفتم داخل ، با کنجکاوی بهش خیره شده بودم که شروع به تعریف کرد
مرد : شما چند وقته آقای جئون رو میشناسید؟
لیا : نزدیک سه ماه داستان چیه چرا اون اینجاست ؟
مرد : ایشون مرتکب قتل شدند قتلی که فکر نمیکنم بی ربط به شما باشه
لیا : منظورتون چیه؟
مرد : شما از پدرتون خبر دارید؟
لیا : دلمم نمیخواد خبر داشته باشم ، اتفاقی افتاده؟؟
مرد : مقتول.....پدر شما بوده...
۲.۲k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.