🤎عطر تلخ🤎 P18
جانگ باکهیون : به جسدی که روی زمین غرق خون شده بود خیره شده بودم سرمو چرخوندم و دوباره به تهیونگ نگاه کردم با اون پوزخند مزخرف همیشگیش شروع به صحبت کرد
تهیونگ : خودت خوب میدونی باید چیکار کنی.
باکهیون : من کارمو بلدم کیم ، کاری میکنم برای مردن التماس کنه....
تهیونگ : اگه کوک واقعا عاشق لیا شده باشه با دستای خودم خفش میکنم
باکهیون : فک نکنم کوک از من کار بلد تر باشه...
____
یونسو ویو
تولدو از دماغتون درمیارم ، مطمئنم اون دوتا دارن ی غلطی میکنن ، بهتره فعلا ساکت بمونمو بزارم کار خودشونو بکنن
خودمو مرتب کردم و برگشتم پیش لیا
یونسو : خب چیکار میکنی
لیا : هیچی تموم شد
کوک ویو
هرچی به اون تهیونگ زنگ میزدم جواب نمیداد خودمو روی تخت انداختم و به ساعت نگاه کردم "5:46" نزدیک ۲ ساعت بود که رفته بود فقط یه نوشیدنی بخره تو افکار خودم غرق شده بودم که با صدای زنگ به خودم اومدم
بالاخره
خودمو آماده کرده بودم که غرغر کردنامو سر تهیونگ شروع کنم
به محض باز شدن در با ضربه محکمی توی سرم خورد روی زمین پرت شدم...چشام کم کم سیاهی رفت و به جایی رسیدم که دیگه نه چیزی شنیدم نه چیزی دیدم
تهیونگ : خودت خوب میدونی باید چیکار کنی.
باکهیون : من کارمو بلدم کیم ، کاری میکنم برای مردن التماس کنه....
تهیونگ : اگه کوک واقعا عاشق لیا شده باشه با دستای خودم خفش میکنم
باکهیون : فک نکنم کوک از من کار بلد تر باشه...
____
یونسو ویو
تولدو از دماغتون درمیارم ، مطمئنم اون دوتا دارن ی غلطی میکنن ، بهتره فعلا ساکت بمونمو بزارم کار خودشونو بکنن
خودمو مرتب کردم و برگشتم پیش لیا
یونسو : خب چیکار میکنی
لیا : هیچی تموم شد
کوک ویو
هرچی به اون تهیونگ زنگ میزدم جواب نمیداد خودمو روی تخت انداختم و به ساعت نگاه کردم "5:46" نزدیک ۲ ساعت بود که رفته بود فقط یه نوشیدنی بخره تو افکار خودم غرق شده بودم که با صدای زنگ به خودم اومدم
بالاخره
خودمو آماده کرده بودم که غرغر کردنامو سر تهیونگ شروع کنم
به محض باز شدن در با ضربه محکمی توی سرم خورد روی زمین پرت شدم...چشام کم کم سیاهی رفت و به جایی رسیدم که دیگه نه چیزی شنیدم نه چیزی دیدم
۵.۷k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.