بعضی روزها هوایی خانهی کودکیهایم میشوم

بعضی روزها هوایی خانه‌ی کودکی‌هایم می‌شوم،
دلم برای حیاطی که نیست...
مادربزرگی که نیست..‌.
برای بوته‌ی یاس و درخت شمشاد و
آب و جاروهای بعد از ظهر تنگ می‌شود
می‌روم محله‌ی قدیمی، دست می‌کشم روی دیوار
و قدم میزنم در پیاده رو خانه‌مان که دیگر نیست..‌.
سرم را بلند می‌کنم شاید مادرم پشت پنجره بیاید،
شاید برایم گوجه سبز و زالزالک خریده باشد،
انار دانه کرده باشد،
شاید...‌
.
دلم کمی قدیم می‌خواهد...
دیدگاه ها (۴)

خوشبختی تعریف نداره. یکی با یه دوچرخه خوشبخته، یکی با یه هکت...

انار فصل ندارد هر وقت تو بخندی مےشکفدرضا_کاظمی

میـــــــــروم دل بڪنم از همه ے قافله ها هرچه بوده به درڪ گـ...

اندکی نگاه می کنم ،آجرها کم نیست ... ؛من خود دیوارها را کوتا...

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط