پ۱۲
_ مامانم میگه خونه ی بابات باز سازی شده و من باید برگردم خونه ی خودم
+نمیزارم بری
_ اینو دیگه خودت به مامانم بگو
زنگ زد به مامانم و راضیش کرد
_ هوراا
+هی ات ، ببین ، اونجا بستنی میفروشن
_ حرفشم نزن
+ترو خدا بزار بستنی بگیرم ( کیوت )
_ هوفففف ، باش
و رفت دوتا بستنی گرفت . اون کلشو خورد ولی برای من نصفش موند
+بده من بخورم
_ مریض میشی
+بده
گرفت و خورد و سوار ماشین شدیم و برگشتیم خونه
توی ماشین هی عسطه میکرد ، مطمئنم مریض شده
رفت روی تخت و زود خوابش برد
رفتم کنارش و بغلش کردم خیلی کیوته ، ای خدا
توی خواب هذیون میگفت
+ نهههه ات ات نرو ، منو تنها نزار
_ نمیرم کوکی همینجام
یهویی از خواب بیدار شد
دستم رو روی پیشونیش گزاشتم
حسابی داغ بود
_ تب کردی ، بهت که گفتم بستنی زیاد نخور
+ببخشید
_ از دست تو
رفتم و براش دارو آوردم و خورد و دراز کشید
+ات
_ بله
+پدرم همیشه بهم میگه ، هیچ دختری چیزی که تو هستی رو دوست نداره
_ خب ؟
+پس عاشقم شو و اولین نفری باش که چیزی که هستم رو دوست داره :))))))))
و بعدش خیلی کیوت خوابید
منم بهش بعد خوابیدنش گفتم :
_ ولی من خیلی وقته چیزی که هستی رو دوست دارم :)))))))))
۱۰ لایک
کامنت بزارید
+نمیزارم بری
_ اینو دیگه خودت به مامانم بگو
زنگ زد به مامانم و راضیش کرد
_ هوراا
+هی ات ، ببین ، اونجا بستنی میفروشن
_ حرفشم نزن
+ترو خدا بزار بستنی بگیرم ( کیوت )
_ هوفففف ، باش
و رفت دوتا بستنی گرفت . اون کلشو خورد ولی برای من نصفش موند
+بده من بخورم
_ مریض میشی
+بده
گرفت و خورد و سوار ماشین شدیم و برگشتیم خونه
توی ماشین هی عسطه میکرد ، مطمئنم مریض شده
رفت روی تخت و زود خوابش برد
رفتم کنارش و بغلش کردم خیلی کیوته ، ای خدا
توی خواب هذیون میگفت
+ نهههه ات ات نرو ، منو تنها نزار
_ نمیرم کوکی همینجام
یهویی از خواب بیدار شد
دستم رو روی پیشونیش گزاشتم
حسابی داغ بود
_ تب کردی ، بهت که گفتم بستنی زیاد نخور
+ببخشید
_ از دست تو
رفتم و براش دارو آوردم و خورد و دراز کشید
+ات
_ بله
+پدرم همیشه بهم میگه ، هیچ دختری چیزی که تو هستی رو دوست نداره
_ خب ؟
+پس عاشقم شو و اولین نفری باش که چیزی که هستم رو دوست داره :))))))))
و بعدش خیلی کیوت خوابید
منم بهش بعد خوابیدنش گفتم :
_ ولی من خیلی وقته چیزی که هستی رو دوست دارم :)))))))))
۱۰ لایک
کامنت بزارید
۱۰.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.