پ۱۴
رفتم حاضر شدم و رفتم اونجا و تست رو دادم
و برگشتم خونه
خیلی خسته بودم
دلم واسه کوک تنگ شده بود
رفتم واسه خودم یه کافه درست کردم و نشستم روی مبل و خوردم
خیلی استرس داشتم
میترسیدم قبول نشم که گوشیم زنگ خورد
_ الو رئیس؟
رئیس: ..........
_ قبول شدم ؟
رئیس : ..........
_ ممنون ، خدافظ
هوراااااا ، من قبول شده بودم ، خیلی خوشحال بودم
دیگه دیر وقت بود و رفتم خوابیدم
صبح
با نوری که آفتاب بهم زد بیدار شدم ، و رفتم صورتمو شستم
رفتم یه صبحانه درست کردم که دیدم یونا داره بهم زنگ میزنه
یونا : ات ، امروز ساعت ۶ بیا به یه کافه ، لکیشنش رو فرستادم و یه لباس خوب و شیک بپوش ، یادت نره ^_^
_ حتما میام
رفتم حاضر شدم و رفتم شرکت
فلش بک به بعد شرکت ( ادمین حوصله نداره )
برگشتم خونه و یه ساعت خوابیدم و رفتم حاضر شدم ( عکسش رو میزارم ) و رفتم کافه ایی که یونا گفته بود ، وقتی در کافه رو باز کردم همه جا تاریک بود
_ کسی اینجا نیست ؟
شرط نداریم
ولی به این معنی نیست که لایک نکنید
پارت دیگه پارت آخره 😁😙😙
میخواستم زود تمومش کنم که برم سراغ فیک بعدی
و برگشتم خونه
خیلی خسته بودم
دلم واسه کوک تنگ شده بود
رفتم واسه خودم یه کافه درست کردم و نشستم روی مبل و خوردم
خیلی استرس داشتم
میترسیدم قبول نشم که گوشیم زنگ خورد
_ الو رئیس؟
رئیس: ..........
_ قبول شدم ؟
رئیس : ..........
_ ممنون ، خدافظ
هوراااااا ، من قبول شده بودم ، خیلی خوشحال بودم
دیگه دیر وقت بود و رفتم خوابیدم
صبح
با نوری که آفتاب بهم زد بیدار شدم ، و رفتم صورتمو شستم
رفتم یه صبحانه درست کردم که دیدم یونا داره بهم زنگ میزنه
یونا : ات ، امروز ساعت ۶ بیا به یه کافه ، لکیشنش رو فرستادم و یه لباس خوب و شیک بپوش ، یادت نره ^_^
_ حتما میام
رفتم حاضر شدم و رفتم شرکت
فلش بک به بعد شرکت ( ادمین حوصله نداره )
برگشتم خونه و یه ساعت خوابیدم و رفتم حاضر شدم ( عکسش رو میزارم ) و رفتم کافه ایی که یونا گفته بود ، وقتی در کافه رو باز کردم همه جا تاریک بود
_ کسی اینجا نیست ؟
شرط نداریم
ولی به این معنی نیست که لایک نکنید
پارت دیگه پارت آخره 😁😙😙
میخواستم زود تمومش کنم که برم سراغ فیک بعدی
۳۴.۲k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.