پ۱۳
ویو ات
صبح از خواب بیدار شدم دیدم کوک نیست رفتم پایین
دیدم داره آشپزی میکنه
رفتم دستمو گذاشتم روی پیشونیش
دیگه تب نداشت
_ دیگه تب نداری
+ات ، من باید برم
_ کجا ؟
+خونه ی بزا
_ بی مزه
+ باید برم به کار های مافیایی برسم و اینجور چیز ها ، پدرم هم کار داره
_ باشه ، کی برمیگردی ؟
+شاید ۳ هفته دیگه
_ یا خدااااااا
+ببینم تو سر کار نمیری ؟
_ راست میگی ، امروز باید برم توی شرکت تست بدم ببینم قبول میشم یا نه
+خوبه
+ پس من میرم
_ هعی...
اومد جلو و بوسم کرد
+دیگه نمیتونم لمسشون کنم
_ لوس نشو ، بیا برو
+بایی
_ بایی
رفت حاضر شد و رفت
منم زنگ زدم به مدیر شرکت و گفتم :
_ الو
مدیر : ...........
_ پس ساعت شیش بیام
مدیر: .............
_ اوکی ، ممنون خدافظ
که دیدم یونا زنگ زد
یونا : ات ، میگم میای بریم بار
_ بمونه فردا
یونا : باش
............
۱۰ لایک
۲۰ کامنت
صبح از خواب بیدار شدم دیدم کوک نیست رفتم پایین
دیدم داره آشپزی میکنه
رفتم دستمو گذاشتم روی پیشونیش
دیگه تب نداشت
_ دیگه تب نداری
+ات ، من باید برم
_ کجا ؟
+خونه ی بزا
_ بی مزه
+ باید برم به کار های مافیایی برسم و اینجور چیز ها ، پدرم هم کار داره
_ باشه ، کی برمیگردی ؟
+شاید ۳ هفته دیگه
_ یا خدااااااا
+ببینم تو سر کار نمیری ؟
_ راست میگی ، امروز باید برم توی شرکت تست بدم ببینم قبول میشم یا نه
+خوبه
+ پس من میرم
_ هعی...
اومد جلو و بوسم کرد
+دیگه نمیتونم لمسشون کنم
_ لوس نشو ، بیا برو
+بایی
_ بایی
رفت حاضر شد و رفت
منم زنگ زدم به مدیر شرکت و گفتم :
_ الو
مدیر : ...........
_ پس ساعت شیش بیام
مدیر: .............
_ اوکی ، ممنون خدافظ
که دیدم یونا زنگ زد
یونا : ات ، میگم میای بریم بار
_ بمونه فردا
یونا : باش
............
۱۰ لایک
۲۰ کامنت
۲۱.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.