LOVE AGAIN
LOVE AGAIN
PART 2/10
ا/ت: واوووووووووو بچه ها کارتون عالیه
یونگی : ا/ت اون که دستته نفته؟؟؟
ا/ت: اوهوم همون چیزیه که قراره اینارو نابود کنم
خواستم برم که دیانا از صندلیش بلند شد .دستش چاقو بود .خواست چاقو رو بزنه بهم که با تفنگ یه تیر زدم به پاش و افتاد زمین
جانگ هان سوک : نهههههههههه با دخترم کاری نداشته باش هرزه( با داد)
ا/ت: موندم وقتی دارین زجر میکشین هم اینجوری حرف میزنی.
رفتمو از صورت دیانا گرفتم.
ا/ت: فکر کنم خوب به صندلی بسته نشدی
نمیتونست وایسه از لباسش گرفتمو انداختمش رو صندلی و محکم با طناب بستمش
دیانا: تاوانه همه کاراتو پس میدی زنیکه عوضیییییییییی(با جیغ)
ا/ت : هه یادته دفعه قبل گفتی دوس داری حرص خوردنمو ببینی فعلا ک من دارم حرص خوردنتو میبینم( با پوزخند)
دیانا با حرص داشت نگاهم میکردرفتم نفتو اوردم.
ا/ت : میدونی این چیه؟
داشتن با ترس نگاه میکردن
ا/ت: این نفته (اینو گفتمو کله نفتو ریخم روشون)
جانگ هان سوک: ت.......تو داری شوخی میکنی مگه نه
دیانا: تو که نمیخوای اتیش بزنی ها؟
ا/ت : (رفتم فندکمو اوردم )چرا اتفاقا میخوام همینکارو کنم
میا : ا/ت ......ا/ت نکنه واقعا میخوای این کارو انجام بدی؟ فکر نمیکنی زیادیه؟ لطفا بیا بریم
ا/ت: اینا لیاقشونه که بمیرن
دیانا و جانگ هان سوک هی صندلی رو تکون میدادن
دیانا: خ.اهش میکنم این کارو نکن التماست میکنم (با گریه)
هر دوشون داشتن التماس میکردن.
منم فندکو گرفتم سمت لباسشون.................................
هر دوشون داشتن میسوختن و جیغ میزدن
از اینکه زجر میکشیدن خیلی لذت میبردم.
ا/ت: خبببببببب بیاین بریم بیرون یه کار دیگه مونده .
از امارت اومدیم بیرون.
فندکمو گرفتم جلوی دره امارت کله امارت داشت میسوخت .
یونا: ا.ت چچوری...............تو چیکار کردی......چچوری همه جا داره اتیش میگیره؟
ا/ت: اوممممممم من دیروز چند نفرو فرستادم که تو همه جایه خونه نفت بریزن به همین سادگی.
پارته جدیده فیکه عشق دوباره.یکمی دیر شد ببخشیددددددد.
راستی دیگه اخرایه فیکه پس حمایت کنید مرسیییییییی 3>
PART 2/10
ا/ت: واوووووووووو بچه ها کارتون عالیه
یونگی : ا/ت اون که دستته نفته؟؟؟
ا/ت: اوهوم همون چیزیه که قراره اینارو نابود کنم
خواستم برم که دیانا از صندلیش بلند شد .دستش چاقو بود .خواست چاقو رو بزنه بهم که با تفنگ یه تیر زدم به پاش و افتاد زمین
جانگ هان سوک : نهههههههههه با دخترم کاری نداشته باش هرزه( با داد)
ا/ت: موندم وقتی دارین زجر میکشین هم اینجوری حرف میزنی.
رفتمو از صورت دیانا گرفتم.
ا/ت: فکر کنم خوب به صندلی بسته نشدی
نمیتونست وایسه از لباسش گرفتمو انداختمش رو صندلی و محکم با طناب بستمش
دیانا: تاوانه همه کاراتو پس میدی زنیکه عوضیییییییییی(با جیغ)
ا/ت : هه یادته دفعه قبل گفتی دوس داری حرص خوردنمو ببینی فعلا ک من دارم حرص خوردنتو میبینم( با پوزخند)
دیانا با حرص داشت نگاهم میکردرفتم نفتو اوردم.
ا/ت : میدونی این چیه؟
داشتن با ترس نگاه میکردن
ا/ت: این نفته (اینو گفتمو کله نفتو ریخم روشون)
جانگ هان سوک: ت.......تو داری شوخی میکنی مگه نه
دیانا: تو که نمیخوای اتیش بزنی ها؟
ا/ت : (رفتم فندکمو اوردم )چرا اتفاقا میخوام همینکارو کنم
میا : ا/ت ......ا/ت نکنه واقعا میخوای این کارو انجام بدی؟ فکر نمیکنی زیادیه؟ لطفا بیا بریم
ا/ت: اینا لیاقشونه که بمیرن
دیانا و جانگ هان سوک هی صندلی رو تکون میدادن
دیانا: خ.اهش میکنم این کارو نکن التماست میکنم (با گریه)
هر دوشون داشتن التماس میکردن.
منم فندکو گرفتم سمت لباسشون.................................
هر دوشون داشتن میسوختن و جیغ میزدن
از اینکه زجر میکشیدن خیلی لذت میبردم.
ا/ت: خبببببببب بیاین بریم بیرون یه کار دیگه مونده .
از امارت اومدیم بیرون.
فندکمو گرفتم جلوی دره امارت کله امارت داشت میسوخت .
یونا: ا.ت چچوری...............تو چیکار کردی......چچوری همه جا داره اتیش میگیره؟
ا/ت: اوممممممم من دیروز چند نفرو فرستادم که تو همه جایه خونه نفت بریزن به همین سادگی.
پارته جدیده فیکه عشق دوباره.یکمی دیر شد ببخشیددددددد.
راستی دیگه اخرایه فیکه پس حمایت کنید مرسیییییییی 3>
۵.۸k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.