پارت ۱۲
...
نور خورشید بجای نوازشِ صورتم انگار با من جنگ داشت. چشمام رو نمیتونستم باز کنم چون نور خورشید درست می رفت توی چشمم.
با هر سختی که بود چشمامو باز کردم، هرچند دیشب نتونستم درست و حسابی بخوابم. هعی دور خودم میچرخیدم و میچرخیدم احساس میکردم با این چرخشا یکم از استرسم کم بشه...
در اتاق زده شد...
:صبحانه آمادست.
لابد خدمتکاره دیگه. انتظار دارن الان برم صبحانه بخورم؟!
پتورو کشیدم روم.
۱۰ دقیقه بعد...
در باز شد.
:صبح بخیر.
احساس کردم تخت رفت پایین فهمیدم یکی نشست روی تخت
:منم تهیونگ. میدونم بیداری.
ات:...
تهیونگ: اوایل ممکنه برات سخت باشه میدونم ولی بهش عادت میکنی
با اینکه میدونست بیدارم ولی باز تکون نمیخوردم
تهیونگ: امروز قرار نیست بریم شرکت.و... کلا قراره خونه باشیم. از فردا ولی باید بریم و کارارو شروع کنیم.
ات:...
تهیونگ: حرفام روت تاثیر نمیزاره؟
: چیکارمیکنی؟
تهیونگ: نخوردمش نترس -__-
جونگ کوک: نترسیدم. نمیخواین بیاین؟
تهیونگ: نمیاد
جونگ کوک: چرا؟
تهیونگ: بیداره ولی بیدار نیست -__-
جونگ کوک : ات
ذهنم : بابا ولم کنین دیگههه
جونگ کوک: اتت
ات: چی میخواین از جونممم؟!
جونگ کوک: چیزی نمیخوایم. بیا صبحانه
ات: یدونه فقط صبحانه مهمه دیگه روحیه مهم نیست؟!
جونگکوک: ما با روحیهی کسی کار نداریم. یادت نره تو هم زیر دست من قراره کار کنی پس انقدر خودتو بالا نکش
ات: ندیده بودم کارمندی توی خونهی رئیسش زندگی کنه!
جونگکوک: الان که داری میبینی.سعی کن بهش عادت کنی.
از اونجایی که آدم رکیم گفتم:
ات: من چرا با بقیهی کارمندات فرق دارم؟ مگه چیم با بقیه فرق داره؟
جونگکوک: همین رک بودنت... ببین، شرکت من مثل بقیهی شرکتهای معمولی نیست! الان که قراره از ما باشی اینو باید مثل خودت خیلی رک بگم...این شرکت تجاری فقط ظاهر شرکت منه ولی در اصل داخلش یه مفهوم دیگه نهفته
ات: میشه یکم واضح تر بگی؟
زبونشو توی لپش چرخوند
جونگکوک: اینو که دیگه خودت باید حدس بزنی خانم کارآگاه.
بعد این حرفش به تهیونگ اشاره داد که برن بیرون. نمیتونستم بگم وایسا! من نمیفهمم! چون من واقعا خانم کاراگاهم.
بعد اینکه رفتن بیرون پتورو کنار زدم و نشستم.
ات: این شرکت از اولش هم عجیب قریب بود! شرکت FULL M فول ام... فول یعنی تمام ولی اف مخفف چیه؟!
نه... نمیتونه!
...
__________________________
-----------
#fake
نور خورشید بجای نوازشِ صورتم انگار با من جنگ داشت. چشمام رو نمیتونستم باز کنم چون نور خورشید درست می رفت توی چشمم.
با هر سختی که بود چشمامو باز کردم، هرچند دیشب نتونستم درست و حسابی بخوابم. هعی دور خودم میچرخیدم و میچرخیدم احساس میکردم با این چرخشا یکم از استرسم کم بشه...
در اتاق زده شد...
:صبحانه آمادست.
لابد خدمتکاره دیگه. انتظار دارن الان برم صبحانه بخورم؟!
پتورو کشیدم روم.
۱۰ دقیقه بعد...
در باز شد.
:صبح بخیر.
احساس کردم تخت رفت پایین فهمیدم یکی نشست روی تخت
:منم تهیونگ. میدونم بیداری.
ات:...
تهیونگ: اوایل ممکنه برات سخت باشه میدونم ولی بهش عادت میکنی
با اینکه میدونست بیدارم ولی باز تکون نمیخوردم
تهیونگ: امروز قرار نیست بریم شرکت.و... کلا قراره خونه باشیم. از فردا ولی باید بریم و کارارو شروع کنیم.
ات:...
تهیونگ: حرفام روت تاثیر نمیزاره؟
: چیکارمیکنی؟
تهیونگ: نخوردمش نترس -__-
جونگ کوک: نترسیدم. نمیخواین بیاین؟
تهیونگ: نمیاد
جونگ کوک: چرا؟
تهیونگ: بیداره ولی بیدار نیست -__-
جونگ کوک : ات
ذهنم : بابا ولم کنین دیگههه
جونگ کوک: اتت
ات: چی میخواین از جونممم؟!
جونگ کوک: چیزی نمیخوایم. بیا صبحانه
ات: یدونه فقط صبحانه مهمه دیگه روحیه مهم نیست؟!
جونگکوک: ما با روحیهی کسی کار نداریم. یادت نره تو هم زیر دست من قراره کار کنی پس انقدر خودتو بالا نکش
ات: ندیده بودم کارمندی توی خونهی رئیسش زندگی کنه!
جونگکوک: الان که داری میبینی.سعی کن بهش عادت کنی.
از اونجایی که آدم رکیم گفتم:
ات: من چرا با بقیهی کارمندات فرق دارم؟ مگه چیم با بقیه فرق داره؟
جونگکوک: همین رک بودنت... ببین، شرکت من مثل بقیهی شرکتهای معمولی نیست! الان که قراره از ما باشی اینو باید مثل خودت خیلی رک بگم...این شرکت تجاری فقط ظاهر شرکت منه ولی در اصل داخلش یه مفهوم دیگه نهفته
ات: میشه یکم واضح تر بگی؟
زبونشو توی لپش چرخوند
جونگکوک: اینو که دیگه خودت باید حدس بزنی خانم کارآگاه.
بعد این حرفش به تهیونگ اشاره داد که برن بیرون. نمیتونستم بگم وایسا! من نمیفهمم! چون من واقعا خانم کاراگاهم.
بعد اینکه رفتن بیرون پتورو کنار زدم و نشستم.
ات: این شرکت از اولش هم عجیب قریب بود! شرکت FULL M فول ام... فول یعنی تمام ولی اف مخفف چیه؟!
نه... نمیتونه!
...
__________________________
-----------
#fake
- ۶.۷k
- ۲۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط