پارت ۱۳

...
نه..نمیتونه!
سریع از روی تخت بلند شدم و دستمو گذاشتم جلوی دهنم
ات: جونگ... کوک..مم..م...ماف
تلفنم زنگ خورد.
ات: بله؟
چهیون: سلام ات خوبی؟
ات: چهیون تویی؟
چهیون: پس میخواستی کی باشه؟!
ات: اسمو نگاه نکردم
چهیون: حالا هر چی. بگو کجایی!!
ات: راستش نمیدونم😭
چهیون: ات؟! چرا گریه میکنی؟
ات: نمیدونم😭
چهیون: بگو کجایی؟
ات: خونه‌‌ی...هق ... همون رئیسه دیگه😭
چهیون: چرا بر نمیگردی؟ از دیشب هر چی زنگ زدم میگفت آنتن نداری الانم بزور گرفت
ات: چهیون نمیزاره دیگه برگردم گفته باید اینجا بمونم😭 الو؟!
تلفن قطع شد.
ات: اینجا دیگه چجور خراب شده‌ایه؟! آنتن هم نیمگیره😭
رفتم کنار پنجره ولی بازم نگرفت یکم بعد گوشیم خاموش شد. ولی من که شارژر نیاوردم😭
نشستم روی تخت نمیدونستم چطوری گریه کنم همه چی تو هم تو هم بود.
ات: سعی کن خودتو حفظ کنی ات...نفس بکش... اوف...
یکم خودمو آروم کردم . من باید به اسم شرکت دقت میکردم. ولی چطوری تا الان به ذهنم نرسیده؟! ببین اینا چقدر دقیقا که بهترین کارآگاه شهر هم نتونست رازشونو بفهمه! به هر حال الان من گیر افتادم😭
تنها کاری که میتونم بکنم اینه که خودمو به تهیونگ نزدیک کنم. شاید بتونم ازش حرفایی بکشم بیرون که به دردم بخوره...
بلند شدم . رفتم دستشویی و یه آب به صورتم زدم اومدم بیرون یکم خودمو مرتب کردم کمدو باز کردم یه عالمه لباس تازه آویزون بود... یه لباس راحتی پوشیدم (عکس اسلاید دوم) و رفتم بیرون
...

__________________________
-----------

#fake
دیدگاه ها (۸)

پارت ۱۴

پارت ۱۵

پارت ۱۲

پارت ۱۱

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

خون آشام من My vampire 🦇 part19 لوری: دوست پسرم ات: خب به عن...

نفرین شیرین. پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط