۲۳
۲۳
ا.ت.دکتر چیشد
دکتر. ....
ا.ت.برادرم حالش خوبه دیگه مگه نه
دکتر.متاسفام ما هرکار تونستیم کردیم
ا.ت.یعنی چی او...اون الان زندست درسته
تهیونگ.ا.ت ....
ا.ت.
از اتاق تختی اومد بیرون شخصی که روی تخت بود و با پارچه ای سفید که روش بود اون شخص ...اون یعنی منو تنها گذاشته
ا.ت.امکان نداره ....کوک منو تنها نمیذاره نه اون بهم قول داد
پرستار.لطفا برید کنار باید به سردخونه بریم
ا.ت.سر...سرد..خونه ....چرا نه اونجا نمیشه من من میخوام برادرم و ببرم خونه نمیتونید ببریدش اونجا(گریه)
تهیونگ.
ا.ت رو بغلم گرفتم درکش میکنم موقعی که مادرم فوت کرد منم همین حال و داشتم
ا.ت.تهیونگ ولم کنن ولم کن
تهیونگ. ا.ت اروم باش
ا.ت.نمیخوام ....منو ول کن خواشه میکنم چرااا کووک نه نمیشه این یه خوابه نه... اون اون منو تنها نذاشته خودش گفت که خواهر کوچیکشو تنها نمیزاره اون ...اون به من قول داده بود...نه (گریه شدید) اون.... نمیتونه همینطوری بره
اشک هام پشت سر هم میومدن دیدم تار شده بود تا اینکه چشم هام جز تاریکی چیزی ندید
تهیونگ.ا.تتت ا.ت بیدار شو
ا.ت.دکتر چیشد
دکتر. ....
ا.ت.برادرم حالش خوبه دیگه مگه نه
دکتر.متاسفام ما هرکار تونستیم کردیم
ا.ت.یعنی چی او...اون الان زندست درسته
تهیونگ.ا.ت ....
ا.ت.
از اتاق تختی اومد بیرون شخصی که روی تخت بود و با پارچه ای سفید که روش بود اون شخص ...اون یعنی منو تنها گذاشته
ا.ت.امکان نداره ....کوک منو تنها نمیذاره نه اون بهم قول داد
پرستار.لطفا برید کنار باید به سردخونه بریم
ا.ت.سر...سرد..خونه ....چرا نه اونجا نمیشه من من میخوام برادرم و ببرم خونه نمیتونید ببریدش اونجا(گریه)
تهیونگ.
ا.ت رو بغلم گرفتم درکش میکنم موقعی که مادرم فوت کرد منم همین حال و داشتم
ا.ت.تهیونگ ولم کنن ولم کن
تهیونگ. ا.ت اروم باش
ا.ت.نمیخوام ....منو ول کن خواشه میکنم چرااا کووک نه نمیشه این یه خوابه نه... اون اون منو تنها نذاشته خودش گفت که خواهر کوچیکشو تنها نمیزاره اون ...اون به من قول داده بود...نه (گریه شدید) اون.... نمیتونه همینطوری بره
اشک هام پشت سر هم میومدن دیدم تار شده بود تا اینکه چشم هام جز تاریکی چیزی ندید
تهیونگ.ا.تتت ا.ت بیدار شو
۲.۵k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.