پارت ۵ اکیپ من
اون وو(دوست هان سوک): داداشت میدونه پشت سرش حرف میزنی؟
برگشتم نگاش کردم
ات: تو.. تو اینجا چیکار می کنی
جیمین: اون تو کافه ی دانشگاه کار می کنه
اون وو: میام دانشگاه، کاری رو میکم که تو میکنی
ات: برو مزاحمم نشو
اون وو: نظرت چیه به هان سوک بگم چی در موردش میگفتی
ات: هر کاری میخوای بکن ولی دور و بر من نگرد
اون وو: هر جور مایلی (رفت)
تهیونگ: اون کی بود؟
ات: اون وو، دوست برادرم
تهیونگ: که اینطور
کوک: جیییییغ، ات موضوع دیگه ای نبود برای پروژه انتخاب کنی؟ من هیچی از این موضوع نمی فهمم
ات: مرض، ترسیدم، راستش... خودمم... چیزی از این موضوع.. نمی فهمم
کوک: 😑
ات: i love you jung kook
کوک: ات
ات: بله
کوک: ...
جیهوپ: شما دوتا خیلی بامزه این
ات و کوک: 😊😁
جیمین:تو و تهیونگ پروژه تون در مورد چیه؟
جیهوپ: اقیانوس
ات: مگه دبستانی هستین؟ حوصله نداشتین موضوع اسون انتخاب کردین؟
تهیونگ: شاید
کوک: اره شاید (مسخره)
تهیونگ:...
( بعد از دانشگاه)
رفتم خونه میترسیدم دوباره هان سوک بیاد در اتاقم و قفل کردم
ات: من میخوام خودم تنها زندگی کنم
ات: صبر کن چرا نتونم؟
زود لباس راحت پوشیدم رفتم بیرون میخواستم یه خونه پیدا کنم تا اجاره کنم و اونجا بمونم بعد از چند ساعت بالاخره یه خونه ی خوب پیدا کردم
(چند ساعت بعد)
لوازم زیادی نداشتم بر گشتم خونه وسایلمو برداشتم رفتم به خونه ای که اجاره کرده بودم رفتم طبقه بالا تو اتاق خوابم وسایلمو چیدم زود خوابم برد
(فردا صبح)
بیدار شدم امروز تعطیل بود رفتم پایین برای صبحونه پنکیک شکلاتی درس کردم بعد از اینکه صبحونمو خوردم یه دوش ۱۰مینی گرفتم موهامو خشک کردم روتین پوستی انجام دادم رفتم تو گروه اکیپمون
ات: سلام ، خوبین
ات: میگم امروز میتونین برای شام بیاین خونه من؟
ادرسو میفرستم
نامجون: سلام مرسی، مگه کجایی؟
جیهوپ: سلام، اره مگه خونتون جای همیشگی نیست؟
ات: یه خونه اجاره کردم می خوام از این به بعد خودم تنها زندگی کنم
تهیونگ: مستقل شدی؟ اره میایم
جین: اره میایم
شوگا: ساعت چند بیایم؟
ات: هر وقت اومدین، قبل از شام
جیمین: باشه ادرس بفرست
ات: ادرسش.....
کوک: اوکی، پس میبینمت
(پایان چت)
گوشیمو گذاشتم کنار یکم خونه رو جمع و جور کردم
ات: خب، حالا که بچه ها قراره بیان غذا چی درست کنم؟ پیتزااا، برای دسر ژله بستنی
رفتم کتاب بخونم
(چند ساعت بعد)
ات: هااا.... چیه؟
ات: وای من کی خوابم برد؟ باید برم غذا درست کنم
رفتم پایین پیتزا و ژله بستنی درست کردم یکم هم سیب زمینی سرخ کرده درست کردم
ات: خب تموم شد
تینگ تینگ (صدای زنگ در 😅)
ات: اوووومددن
رفتم درو باز کردم
ادامه دارد...
امتحانامون زیاده شاید نتونم زیاد پارت بزارم
برگشتم نگاش کردم
ات: تو.. تو اینجا چیکار می کنی
جیمین: اون تو کافه ی دانشگاه کار می کنه
اون وو: میام دانشگاه، کاری رو میکم که تو میکنی
ات: برو مزاحمم نشو
اون وو: نظرت چیه به هان سوک بگم چی در موردش میگفتی
ات: هر کاری میخوای بکن ولی دور و بر من نگرد
اون وو: هر جور مایلی (رفت)
تهیونگ: اون کی بود؟
ات: اون وو، دوست برادرم
تهیونگ: که اینطور
کوک: جیییییغ، ات موضوع دیگه ای نبود برای پروژه انتخاب کنی؟ من هیچی از این موضوع نمی فهمم
ات: مرض، ترسیدم، راستش... خودمم... چیزی از این موضوع.. نمی فهمم
کوک: 😑
ات: i love you jung kook
کوک: ات
ات: بله
کوک: ...
جیهوپ: شما دوتا خیلی بامزه این
ات و کوک: 😊😁
جیمین:تو و تهیونگ پروژه تون در مورد چیه؟
جیهوپ: اقیانوس
ات: مگه دبستانی هستین؟ حوصله نداشتین موضوع اسون انتخاب کردین؟
تهیونگ: شاید
کوک: اره شاید (مسخره)
تهیونگ:...
( بعد از دانشگاه)
رفتم خونه میترسیدم دوباره هان سوک بیاد در اتاقم و قفل کردم
ات: من میخوام خودم تنها زندگی کنم
ات: صبر کن چرا نتونم؟
زود لباس راحت پوشیدم رفتم بیرون میخواستم یه خونه پیدا کنم تا اجاره کنم و اونجا بمونم بعد از چند ساعت بالاخره یه خونه ی خوب پیدا کردم
(چند ساعت بعد)
لوازم زیادی نداشتم بر گشتم خونه وسایلمو برداشتم رفتم به خونه ای که اجاره کرده بودم رفتم طبقه بالا تو اتاق خوابم وسایلمو چیدم زود خوابم برد
(فردا صبح)
بیدار شدم امروز تعطیل بود رفتم پایین برای صبحونه پنکیک شکلاتی درس کردم بعد از اینکه صبحونمو خوردم یه دوش ۱۰مینی گرفتم موهامو خشک کردم روتین پوستی انجام دادم رفتم تو گروه اکیپمون
ات: سلام ، خوبین
ات: میگم امروز میتونین برای شام بیاین خونه من؟
ادرسو میفرستم
نامجون: سلام مرسی، مگه کجایی؟
جیهوپ: سلام، اره مگه خونتون جای همیشگی نیست؟
ات: یه خونه اجاره کردم می خوام از این به بعد خودم تنها زندگی کنم
تهیونگ: مستقل شدی؟ اره میایم
جین: اره میایم
شوگا: ساعت چند بیایم؟
ات: هر وقت اومدین، قبل از شام
جیمین: باشه ادرس بفرست
ات: ادرسش.....
کوک: اوکی، پس میبینمت
(پایان چت)
گوشیمو گذاشتم کنار یکم خونه رو جمع و جور کردم
ات: خب، حالا که بچه ها قراره بیان غذا چی درست کنم؟ پیتزااا، برای دسر ژله بستنی
رفتم کتاب بخونم
(چند ساعت بعد)
ات: هااا.... چیه؟
ات: وای من کی خوابم برد؟ باید برم غذا درست کنم
رفتم پایین پیتزا و ژله بستنی درست کردم یکم هم سیب زمینی سرخ کرده درست کردم
ات: خب تموم شد
تینگ تینگ (صدای زنگ در 😅)
ات: اوووومددن
رفتم درو باز کردم
ادامه دارد...
امتحانامون زیاده شاید نتونم زیاد پارت بزارم
۱۵.۱k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.