هیچ وقت آرزو نڪردم ای ڪاش مال من باشی
هیچ وقت آرزو نڪردم ای ڪاش مال من باشی
این آرزو امڪان نداشت
این آرزو ، آرزوی خوبی نبود
هیچ وقت نشد تو را در بین دعاهایم از خدا بخواهم
این دعا ، دعای خوبی نبود
هزاران بار تو را تصور ڪردم ڪنار خودم
حتی ڪنار تو در رویایم تور سفید پوشیدم
با تو روی ابرها و ستاره ها رقصیدم
در رویاهایم تصور ڪردم با تو خوابیدم بیدار شدم
تصور ڪردم با تو مادر شدم
اما فقط رویا بود هیچ وقت خواسته ی قلبم نبود
نمیتوانستم و نمیتوانم
اجازه این را به قلبم هیچ وقت ندادم تا این خواسته را داشته باشد
تا آمد حرفی بزند گفتم هیس
گفتم ساڪت شو
حتی اجازه نداری فڪرش را هم بڪنی
عذاب آور است میدانی
این ڪه نتوانی ڪسی ڪه عاشقش هستی را از خدا بخواهی
شڪنجه آور است در بین دعاهایم تو را دعا ڪردم برای اینڪه سایه ڪسی دیگر باشی
من اما این دعا را بارها در بین دعاهایم از خدا خواستم
برای خوشبختی تو با دیگری دعا ڪردم
برای سعادت تو با او دعا ڪردم
عذاب ڪشیدم له شدم گریه ڪردم
اما وجدانم همیشه آرام بود
دیر دیدمت
دیر تو را شناختم
آنقدر دیر ڪه از وجود تو از داشتن تو هیچ حقی نداشتم
بارها بین خنده هایم گریه ڪردم
بارها بین اشڪهایم تو را دیدم ڪه میروی
من هر ثانیه از زندگیم بیم این را دارم ڪه تو میروی
همیشه به خودم میگویم اگر بخواهد برود تو ڪاری از دستت ساخته نیست
هیچ وقت نمیتوانم ڪاری ڪنم ڪه نروی
درست انگار روی یڪ طناب نازڪ راه میروم
ڪوچڪترین اشتباهم باعث میشود از روی طناب به پایین پرتاب شوم
همین ترس باعث شده تمام آرزوهایم تمام خواسته هایم گلایه هایم را خط بزنم
همه را درون سینه ام دفن ڪردم
هر جمله و ڪلمه ای خواستم بگویم با احتیاط به زبان آوردم مبادا تو دلخور شوی
چه وقتهایی ڪه مقصر نبودم اما معذرت خواهی ڪردم
فقط برای اینڪه تو را از دست ندهم
تنها دعایی ڪه میشد از خدا داشته باشم این بود
خدایا نرود ،،،،، من بدون او میمیرم......
این آرزو امڪان نداشت
این آرزو ، آرزوی خوبی نبود
هیچ وقت نشد تو را در بین دعاهایم از خدا بخواهم
این دعا ، دعای خوبی نبود
هزاران بار تو را تصور ڪردم ڪنار خودم
حتی ڪنار تو در رویایم تور سفید پوشیدم
با تو روی ابرها و ستاره ها رقصیدم
در رویاهایم تصور ڪردم با تو خوابیدم بیدار شدم
تصور ڪردم با تو مادر شدم
اما فقط رویا بود هیچ وقت خواسته ی قلبم نبود
نمیتوانستم و نمیتوانم
اجازه این را به قلبم هیچ وقت ندادم تا این خواسته را داشته باشد
تا آمد حرفی بزند گفتم هیس
گفتم ساڪت شو
حتی اجازه نداری فڪرش را هم بڪنی
عذاب آور است میدانی
این ڪه نتوانی ڪسی ڪه عاشقش هستی را از خدا بخواهی
شڪنجه آور است در بین دعاهایم تو را دعا ڪردم برای اینڪه سایه ڪسی دیگر باشی
من اما این دعا را بارها در بین دعاهایم از خدا خواستم
برای خوشبختی تو با دیگری دعا ڪردم
برای سعادت تو با او دعا ڪردم
عذاب ڪشیدم له شدم گریه ڪردم
اما وجدانم همیشه آرام بود
دیر دیدمت
دیر تو را شناختم
آنقدر دیر ڪه از وجود تو از داشتن تو هیچ حقی نداشتم
بارها بین خنده هایم گریه ڪردم
بارها بین اشڪهایم تو را دیدم ڪه میروی
من هر ثانیه از زندگیم بیم این را دارم ڪه تو میروی
همیشه به خودم میگویم اگر بخواهد برود تو ڪاری از دستت ساخته نیست
هیچ وقت نمیتوانم ڪاری ڪنم ڪه نروی
درست انگار روی یڪ طناب نازڪ راه میروم
ڪوچڪترین اشتباهم باعث میشود از روی طناب به پایین پرتاب شوم
همین ترس باعث شده تمام آرزوهایم تمام خواسته هایم گلایه هایم را خط بزنم
همه را درون سینه ام دفن ڪردم
هر جمله و ڪلمه ای خواستم بگویم با احتیاط به زبان آوردم مبادا تو دلخور شوی
چه وقتهایی ڪه مقصر نبودم اما معذرت خواهی ڪردم
فقط برای اینڪه تو را از دست ندهم
تنها دعایی ڪه میشد از خدا داشته باشم این بود
خدایا نرود ،،،،، من بدون او میمیرم......
۴.۶k
۲۰ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.