دلتنگم

دلتنگم....

به قاعده ی یک سفر ،

پر از جاده*...

پر از فاصله...

به شماره ی اتوبوس*های راهِ شب...

کافه*هایِ خمارِ در امتدادِ شب...

به اندازه تمامِ روز*هایی* که ،

ما از بین اینهمه نبودن ،

باز نبودن را انتخاب کردیم...

دلتنگم...
دیدگاه ها (۴)

آن سال زمستان بعد از سالها برف باریده بود، خلوت بودن شهر هر ...

چند سال قبل با خانمی آشنا بودم که عضو تیم ملی کاراته بود! در...

تنهاییچیزهای زیادیبه انسان می‌آموزداما تو نروبگذار من نادان ...

در خلاء رها شده‌اممثل انگشتانم در سوراخ های جیبببین!چگونه نب...

ما آخرین نسل بازیهای کوچه ایماولین نسلی که موسیقی رو از رادی...

تایپ کردیم و تایپ و تایپ...نوشتیم و نوشتیم و نوشت...تمامِ اح...

خیلی وقت است ،دلم میخواهد قلمم را بردارم ، تمام حرف هایم را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط