هیولای اتاق من (PART 6)
ات ویو
چه پسره پرو میگه هممونا میکشه (وقتی میگه میکشه یعنی میکشه شوخی نداره جنه 👻) اسمشم کوک بود (چع زود صمیمی شد) معلوم نیست از کجا اومده نکنه مال اینه هست بذار برم یه چیزی بندازم روش یه پارچه سفید برداشتم انداختم روش و گرفتم خوابیدم
صبح ویو ات
با حس نوازش موهام چشمام را باز کردم با کسی که دیدم جیغ زدم اون کوک بود اخه چطوری مگه میشه جن نمیتوانه به یه ادم دس بزنه وقتی جیغ زدم زد زیر خنده
کوک: خنده
ات: زهر خر اول صبحی بعد تو چطوری میتوانس بهم دست بزنی من می توانم بهت دست بزنم
کوک: خودت بیا امتحان کن
ات: اوکی
رفتم یکم عقب تر و با پا رفتم سمتش اما وقتی نزدیکش شدم پام خواست بهش بخوره ازش رد شدم از اونجایی که نزدیک دیوار بود با سر رفتم تو دیوار و دوباره شروع کرد به خندیدن دمپایی که کنارم بود را بداشتم زدم بهش اما جا خالی داد اینبار دمپایی را گرفتم دستم و رفتم سمتش اما تکون هم نخورد رفتم سمتش میخواستم بزنمش که دستم را گرفت و یهو چشمام قرمز شد دو تا بال در اورد وات د فاک این چرا اینجوری شد
کوک: دیگه وقته تنبیه
ات: چ ی چی تنبیه
کوک همونطوری که دستم را گرفته بود از بدن من رد شد و یهو کل بدنم سست شد و افتادم زمین سیاهی
وقتی چشمام را باز کردم توی یا جای خیلی سرد و تاریک بودم کف زمین پر خون بود رفتم جلو تر که کوک را دیدیم که داره با یه چاقو میره سمت لیا و به لیا به ضربه چاقو زد و لیا افتاد زمین کوک دوباره به بدن بیجون لیا چاقو زد جوری که ۱۰۰ضربه چاقو به بدن لیا خورده بود چشمام تار میدیدن به اشکام اجازه ریختن دادم و هی داد میزدم نکن نکن ولشون کن اما انگار نه انگار انگار کر شده بود هیچی نمیفهمید روی زانو هام فرود امدم و گفتم اینا همش الکیه کوک اومد با لا سر من و گفت..
کوک: اگه الکی باشه هیچی نمیفهمه
ات: چی کار میخوای بکنی (ترس و گریه )
کوک: خودت ببین
کوک رو زانوهاش نشست و دستش را اورد طرف من و میخواستم برم عقب اما با دستاش همونطوری که رو زانو هام بودم هل داد و افتادم کف زمین کوک روم خیمه زد (فکرا بد نکنید اونی که فکر میکنی نیست )
ات: چیکار میکنی از روم بلند شو
کوک: اگه اینا همش خواب باشه تو هیچ چیز درد و اینا را حس نمیکنی
ات: بلند شو از روم
کوک دو دستاش را برد سمت گردنم و گردنم را تو دستاش گرفت و فشار میداد نمیتوانستم هوا را وارد ریه هام کنم فهمیدم همه اینا واقعیه و من دارم توسط یه جن میمیرم دستاش را بیشتر فشار داد که چشمام سیاهی رفت
بعد ۱۵مین چشمام را باز کردم توی اتاقم بودم روی دیوار با خون نوشته شده بود
"کابوس هر شبت منم"
و با خط بزرگتر نوشته شده بود
*این تازه شروع شه*
ادامه پایین 👇🏻
چی چی ادامه بیا برو دستم درد گرفت
چه پسره پرو میگه هممونا میکشه (وقتی میگه میکشه یعنی میکشه شوخی نداره جنه 👻) اسمشم کوک بود (چع زود صمیمی شد) معلوم نیست از کجا اومده نکنه مال اینه هست بذار برم یه چیزی بندازم روش یه پارچه سفید برداشتم انداختم روش و گرفتم خوابیدم
صبح ویو ات
با حس نوازش موهام چشمام را باز کردم با کسی که دیدم جیغ زدم اون کوک بود اخه چطوری مگه میشه جن نمیتوانه به یه ادم دس بزنه وقتی جیغ زدم زد زیر خنده
کوک: خنده
ات: زهر خر اول صبحی بعد تو چطوری میتوانس بهم دست بزنی من می توانم بهت دست بزنم
کوک: خودت بیا امتحان کن
ات: اوکی
رفتم یکم عقب تر و با پا رفتم سمتش اما وقتی نزدیکش شدم پام خواست بهش بخوره ازش رد شدم از اونجایی که نزدیک دیوار بود با سر رفتم تو دیوار و دوباره شروع کرد به خندیدن دمپایی که کنارم بود را بداشتم زدم بهش اما جا خالی داد اینبار دمپایی را گرفتم دستم و رفتم سمتش اما تکون هم نخورد رفتم سمتش میخواستم بزنمش که دستم را گرفت و یهو چشمام قرمز شد دو تا بال در اورد وات د فاک این چرا اینجوری شد
کوک: دیگه وقته تنبیه
ات: چ ی چی تنبیه
کوک همونطوری که دستم را گرفته بود از بدن من رد شد و یهو کل بدنم سست شد و افتادم زمین سیاهی
وقتی چشمام را باز کردم توی یا جای خیلی سرد و تاریک بودم کف زمین پر خون بود رفتم جلو تر که کوک را دیدیم که داره با یه چاقو میره سمت لیا و به لیا به ضربه چاقو زد و لیا افتاد زمین کوک دوباره به بدن بیجون لیا چاقو زد جوری که ۱۰۰ضربه چاقو به بدن لیا خورده بود چشمام تار میدیدن به اشکام اجازه ریختن دادم و هی داد میزدم نکن نکن ولشون کن اما انگار نه انگار انگار کر شده بود هیچی نمیفهمید روی زانو هام فرود امدم و گفتم اینا همش الکیه کوک اومد با لا سر من و گفت..
کوک: اگه الکی باشه هیچی نمیفهمه
ات: چی کار میخوای بکنی (ترس و گریه )
کوک: خودت ببین
کوک رو زانوهاش نشست و دستش را اورد طرف من و میخواستم برم عقب اما با دستاش همونطوری که رو زانو هام بودم هل داد و افتادم کف زمین کوک روم خیمه زد (فکرا بد نکنید اونی که فکر میکنی نیست )
ات: چیکار میکنی از روم بلند شو
کوک: اگه اینا همش خواب باشه تو هیچ چیز درد و اینا را حس نمیکنی
ات: بلند شو از روم
کوک دو دستاش را برد سمت گردنم و گردنم را تو دستاش گرفت و فشار میداد نمیتوانستم هوا را وارد ریه هام کنم فهمیدم همه اینا واقعیه و من دارم توسط یه جن میمیرم دستاش را بیشتر فشار داد که چشمام سیاهی رفت
بعد ۱۵مین چشمام را باز کردم توی اتاقم بودم روی دیوار با خون نوشته شده بود
"کابوس هر شبت منم"
و با خط بزرگتر نوشته شده بود
*این تازه شروع شه*
ادامه پایین 👇🏻
چی چی ادامه بیا برو دستم درد گرفت
۵.۷k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.