فیک کوک ( امید عشق ) پارت ۲۰
از زبان ا/ت :
رفتیم داخل همه ی وسایل بازی ها برق میزدن همونجور که دست جونگ کوک رو گرفته بودم هی میپریدم و بهش میگفتم : باید کشتی وایکینگ رو سوار شیم برو بلیط بگیر
گفت : مطمئنی
گفتم : آره نکنه تو میترسی ؟
گفت : نه..نه
گفتم : پس برو بلیط بگیر
رفت که بلیط بگیره
من از عمد اون حرف رو زدم چون میدونستم که از ارتفاع میترسه ولی میخواستم اونو سوارشم اومد و بلیطو بهم داد رفتیم و بلیط رو دادیم به یک آقاعه
جونگ کوک باهاش میلرزید بهم گفتم : از همین الان ترسیدی مگه نه ؟
گفتش : معلومه که آره میترسم ا/ت تو خودت بهتر میدونی
گفتم : اشکاای نداره
جونگ کوک از مرده پرسید: ببخشید آقا ، این وسیله بر عکس هم میشه
مرده گفت: نه نمیشه
جونگ کوک ازش تشکر کرد و رفتیم سوار شدیم
بخاطر جونگ کوک رفتیم وسط کشتی نشستیم که کمتر ترس داشته باشه
تا وسیله شروع به حرکت کرد جونگ کوک دست منو محکم گرفت و میگفت : یا خدا یاخدا یاخدا
گفتم : جونگ کوک هنوز حتی شروع هم نشده
تا اینو گفتم وسیله شروع کرد به سریع تر شدن
جونگ کوک درجا گفت : حالا شروع ششششششدددددددددد
دروغ چرا منم ترسیده بودم و از ترس جیغ میزدم
منم ترسیده بودم خیلی
منو جونگ کوک همزمان جیغ میزدیم و چشمامون هم باز بود دست همو محکم داشتیم و میله ی جلومون هم داشتیم که یکدفعه کشتی رفت بالای بالا جوریکه فکر کردیم داره برعکس میشه همون لحظه جونگ با چشمای بازش داد زد : مرتیکه ی عوضی ( داره به کسی که بلیط رو بهش دادن میگه ) مرتیکه ی عوضی تو که گفتی برعکس نمیشه که همون لحظه کشتی محکم اومد پایین و همونجوری رفت به سمت جلو و رفت بالای بالا جونگ کوک مثل اینکه فهمید برعکس نمیشه و بلند داد زد : ببخشیییید
( داشت به همون مرده میگفت)
دوباره همونجوری رفت عقب برای بار دوم رفت بالای بالا انگار روح منو جونگ کوک با هر بار پایین اومدن کشتی از بدنمون خارج میشد چون از بس محکم میومد پایین باد مارو از جامون بلند میکرد و دوباره مارو مینشوند سره جامون بار سوم که رفت بالا جونگ کوک جدی داشت غش میکرد که داد زد : ا/ت غلط کردم نباید سوار میشدم
منم همونجوری که بالای بالا بودیم داد زدم گفتم جونگ کوک چشماتو ببند چشمااااتوووو ببنددددد
تا اینو گفتم، سرمو محکم گذاشتم روی شونه ی جونگ کوک و دستمو دور دستش حلقه کردم اونم همینکارو کرد بلند گفت: باشه باشه باشه
دو دور دیگه هم همینجوری کشتی رفت بالا و اومد پایین که بلاخره ایستاد
تا ایستاد منو جونگ کوک سریع رفتیم پایین کشتی و به مردی که بلیط رو بهش دادیم جونگ کوک گفت: به نظرتون کشتی تو نو نباید آروم تر کنید ؟ خاکتوسرتون
همینجورکه میگفت، از کنارش هم رد میشد
منم بشت سرش رفتم و گفتم : واقعا که
واقعا فشارمون افتاده بود جونگ کوک داشت غش میکرد هم پاهاش میلرزید هم دستاش منم عین اون بودم حتی از اونم بدتر بودم جوریکه جونگ کوک تا فهمید حالم خوب نیست گفت: ا/ت حالت خوبه ؟
درجا رفتم بغلش و با گریه گفتم: جونگ کوووووک بریم خونهههه
کامل توی بغلش جا شده بودم
گفت: هشش خوب میشی فقط هیجانه خوب میشی هششش
همونجوری توی بغلش گریه میکردم گفت: بریم بستنی بخریم که فشارمون بیاد سره جاش
گفتم : باشه
بادستاش اشکامو پاک کرد
رفت واسه هردومون بستنی خرید و داشتیم میخوردیم که گفت : موافقی یدونه دیگه سوار شیم ؟
گفتم : ترسناکه؟
گفت: نه نیست
گفتم پس بریم
____________________________________________
مرسی که خوندی 💜🤳💜🤳💜💜🤞🤞🥳🥳🤳 سالگرد ده سالگی بی تی اس مبارک 🥳🥳🥳🥳
رفتیم داخل همه ی وسایل بازی ها برق میزدن همونجور که دست جونگ کوک رو گرفته بودم هی میپریدم و بهش میگفتم : باید کشتی وایکینگ رو سوار شیم برو بلیط بگیر
گفت : مطمئنی
گفتم : آره نکنه تو میترسی ؟
گفت : نه..نه
گفتم : پس برو بلیط بگیر
رفت که بلیط بگیره
من از عمد اون حرف رو زدم چون میدونستم که از ارتفاع میترسه ولی میخواستم اونو سوارشم اومد و بلیطو بهم داد رفتیم و بلیط رو دادیم به یک آقاعه
جونگ کوک باهاش میلرزید بهم گفتم : از همین الان ترسیدی مگه نه ؟
گفتش : معلومه که آره میترسم ا/ت تو خودت بهتر میدونی
گفتم : اشکاای نداره
جونگ کوک از مرده پرسید: ببخشید آقا ، این وسیله بر عکس هم میشه
مرده گفت: نه نمیشه
جونگ کوک ازش تشکر کرد و رفتیم سوار شدیم
بخاطر جونگ کوک رفتیم وسط کشتی نشستیم که کمتر ترس داشته باشه
تا وسیله شروع به حرکت کرد جونگ کوک دست منو محکم گرفت و میگفت : یا خدا یاخدا یاخدا
گفتم : جونگ کوک هنوز حتی شروع هم نشده
تا اینو گفتم وسیله شروع کرد به سریع تر شدن
جونگ کوک درجا گفت : حالا شروع ششششششدددددددددد
دروغ چرا منم ترسیده بودم و از ترس جیغ میزدم
منم ترسیده بودم خیلی
منو جونگ کوک همزمان جیغ میزدیم و چشمامون هم باز بود دست همو محکم داشتیم و میله ی جلومون هم داشتیم که یکدفعه کشتی رفت بالای بالا جوریکه فکر کردیم داره برعکس میشه همون لحظه جونگ با چشمای بازش داد زد : مرتیکه ی عوضی ( داره به کسی که بلیط رو بهش دادن میگه ) مرتیکه ی عوضی تو که گفتی برعکس نمیشه که همون لحظه کشتی محکم اومد پایین و همونجوری رفت به سمت جلو و رفت بالای بالا جونگ کوک مثل اینکه فهمید برعکس نمیشه و بلند داد زد : ببخشیییید
( داشت به همون مرده میگفت)
دوباره همونجوری رفت عقب برای بار دوم رفت بالای بالا انگار روح منو جونگ کوک با هر بار پایین اومدن کشتی از بدنمون خارج میشد چون از بس محکم میومد پایین باد مارو از جامون بلند میکرد و دوباره مارو مینشوند سره جامون بار سوم که رفت بالا جونگ کوک جدی داشت غش میکرد که داد زد : ا/ت غلط کردم نباید سوار میشدم
منم همونجوری که بالای بالا بودیم داد زدم گفتم جونگ کوک چشماتو ببند چشمااااتوووو ببنددددد
تا اینو گفتم، سرمو محکم گذاشتم روی شونه ی جونگ کوک و دستمو دور دستش حلقه کردم اونم همینکارو کرد بلند گفت: باشه باشه باشه
دو دور دیگه هم همینجوری کشتی رفت بالا و اومد پایین که بلاخره ایستاد
تا ایستاد منو جونگ کوک سریع رفتیم پایین کشتی و به مردی که بلیط رو بهش دادیم جونگ کوک گفت: به نظرتون کشتی تو نو نباید آروم تر کنید ؟ خاکتوسرتون
همینجورکه میگفت، از کنارش هم رد میشد
منم بشت سرش رفتم و گفتم : واقعا که
واقعا فشارمون افتاده بود جونگ کوک داشت غش میکرد هم پاهاش میلرزید هم دستاش منم عین اون بودم حتی از اونم بدتر بودم جوریکه جونگ کوک تا فهمید حالم خوب نیست گفت: ا/ت حالت خوبه ؟
درجا رفتم بغلش و با گریه گفتم: جونگ کوووووک بریم خونهههه
کامل توی بغلش جا شده بودم
گفت: هشش خوب میشی فقط هیجانه خوب میشی هششش
همونجوری توی بغلش گریه میکردم گفت: بریم بستنی بخریم که فشارمون بیاد سره جاش
گفتم : باشه
بادستاش اشکامو پاک کرد
رفت واسه هردومون بستنی خرید و داشتیم میخوردیم که گفت : موافقی یدونه دیگه سوار شیم ؟
گفتم : ترسناکه؟
گفت: نه نیست
گفتم پس بریم
____________________________________________
مرسی که خوندی 💜🤳💜🤳💜💜🤞🤞🥳🥳🤳 سالگرد ده سالگی بی تی اس مبارک 🥳🥳🥳🥳
۵.۴k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.